«الملک یبقی بالعدل مع الکفر و لایبقی الجور مع الایمان»؛ این کلامِ حکیمانهایست از پیامبر مکرم اسلام(ص) و حکایت از آن دارد که حکومت را ممکن است بتوان با کفر و بیدینی تداوم بخشید اما با ظلم و پایمال کردن حقوق دیگران هرگز!
توجه به مضمون این حدیث در هر دوره و زمانی خصوصاً برای جناحهای سیاسی حاکم بر هر جامعه از اهمیت بالایی برخوردار است.
رهبر معظم انقلاب نیز در 14 خرداد ماه امسال تذکر حکیمانهای به بخشی از نیروهای انقلابی داده و از آنان خواستند تا ضمن رعایت تقوا، مراقب باشند تا در قضاوتها، سخنان، نوشتهها و اقدامات خویش حتی نسبت به دشمنان و مخالفان خود نیز ظلمی روا ندارند.
به نظر حقیر؛ این تذکر رهبری یک توصیهی اخلاقی صِرف نبود بلکه میتوان آن را تأکیدی ظریف بر مهمترین شرط تداوم حاکمیت جریان اصولگرایی (به معنای واقعی خود) دانست.
گمان نمیکنم خاطرات مدیریت جریان دوم خرداد بر فضای فکری، فرهنگی، سیاسی، قانونگذاری و اجرایی کشور به این زودیها فراموش شود. این جریان در طول حیات هشت سالۀ خود در کنار خدمات غیرقابل انکاری که هر دولت و مجلسی به مردم و کشور خویش ارائه میدهد، اشتباهات بزرگی داشت که موجب رویگردانی تدریجی مردم از آنها شد اما آنچه به نظر من بیش از هر چیز ـ و حتی بیش از رفتارهای ضددینی برخی از افراد وابسته به این جریان ـ زمینهی افول آنها را فراهم آورد، نادیده گرفتن ابتداییترین حقوق منتقدان خویش بود. عجیب آنکه این اتفاق در حالی شکل میگرفت که این جریان یکی از مهمترین شعارهای خود را آزادی مخالف و رعایت کرامتهای انسانی قرار داده بود!
بررسی مجموعهی تخریبها، دروغها، شایعهپراکنیها، اهانتها و هتک حرمتهای این جریان نسبت به منتقدان حوزوی و دانشگاهی خود نتایج تأسفباری را به دست خواهد داد.
به عنوان نمونه نگاهی به مجموعه تخریبهای صورت گرفته نسبت به شخصیت آیتالله مصباح یزدی که اکنون در قالب کتاب «گفتمان مصباح» منتشر شده، بیانگر گوشهای از ظلم و ستمی است که این جریان در حق منتقدان خویش روا میداشت و نتایج این قبیل رفتارها را در افول حیات سیاسی و اجتماعی خویش دید.
چند سالی است اما فضای سیاسی کشور به اصولگرایان اقبال کرده است. با این اقبال عمومی میشد (یا میشود) به دو شکل برخورد کرد یکی تکرار اشتباهات جریان دوم خرداد مبنی بر تخریب شخصیت منتقدان خویش و زیر پاگذاشتن حقوق اولیهی آنها و دیگری تلاش برای خدمت به مردم، دفاع از اصول و ارزشهای نظام اسلامی و نقد منصفانهی رقبا همراه با رعایت حقوق سیاسی و اجتماعی آنها.
متأسفانه باید اعتراف کرد که بخشهایی از جریان اصولگرا در این سالها به تکرار روشهای جریان دوم خرداد در برخورد با منتقدین و مخالفین خویش روی آوردهاند. اگر اهانت به منتقدان، تخریب شخصیت آنها و جعل اخبار دروغ دربارهی آنها از سوی افرادی که شعار آزادی مخالف و طرفداری از کرامتهای انسانی میدادند؛ زشت و ناپسند بود، از کسانی که شعار دیانت و زندهکردن ارزشهای اسلامی میدهند به مراتب زشتتر و ناپسندتر است.
اگر دیروز جریان دوم خرداد بجای نقد علمی سخنان بزرگانی چون آیتالله مصباح به تخریب شخصیت آنها میپرداخت، امروز نیز بخشهایی از جریان اصولگرا بجای نقد سخنان شخصیتهایی چون آیتالله هاشمی رفسنجانی، به تخریب آنها میپردازند.
گرچه صبر و تحمل این شخصیتها در برابر حجم وسیعی از تخریبها؛ مثالزدنی و آموزنده بوده و هست اما مگر صبر آنها مجوّزی برای ظلم و بیتقوایی دیگران است؟!
امروز اصولگرایان میبایست سرنوشت دوم خردادیها را چون تابلویی در برابر دیدگان خویش قرار دهند و بدانند که پایمال کردن حقوق دیگران تنها گریبانگیر تندروها نخواهد شد بلکه حاکمیت اصولگرایی را به مخاطره خواهد انداخت.
آری! حکومت میتواند با کفر بماند اما با ظلم هرگز!
بسیاری از شخصیتهایی که در گذشته بزرگان اصولگرا را بیرحمانه مورد تاخت و تاز قرار میدادند و از مجازات دنیا و آخرت باکی نداشتند، امروز خود قربانی روشهای دیروز خویشاند؛ بیآنکه از گذشته عبرت گرفته باشند!
بیگمان فردایی نیز رقم خواهد خورد که مهاجمان امروز، قربانی روشهای دیروز خود باشند.
گویا این یک سنت الهی است!
بازتاب انتشار:
انتشار مجدد در الف