رسیدن به حقیقت، فلسفه حیات و سیراب شدن از جام زلال معرفت، در فرصت کوتاه زندگانی دنیا، هدف مهمی است که در میان کثرت امور، تشتت‌‌ها و مشغولیت‌‌های گوناگون ما به غفلت و فراموشی سپرده شده است.

🔸ما چنان در غفلت غوطه‌‌وریم که مرگ دوستان، آشنایان، همسالان و حتی بسیاری که از ما جوان‌تر بودند نیز از خواب گران نمی‌‌رهاندمان!

🔸به راستی با این خسران چه باید کرد که چندین دهه از عمر امثال من گذشت و فرصت‌‌ها سپری شد و نوبت عاشقی مان نرسید؟! اگر در این میان، ناگهان جَرَس فریاد بردارد که: «بربندید محمل‌‌ها» چه خاکی باید بر سر خویش کرد؟!

مُفلسانیم و هوای می و مطرب داریم

آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند

وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد

که در آن آینه صاحب‌‌نظران حیرانند

لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ

عشقبازان چنین مستحق هجرانند

🔸این داغ را کجا باید برد که حضرت عشق، خود برایمان دعوت‌‌نامه فرستاده و این ماییم که چنین فیض و افتخاری را به راحتی از دست می‌‌دهیم؟!

«أَ لَمْ یأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا یکُونُوا کَالَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ»

آیا گاه آن نرسیده است که دل‌‌های اهل ایمان به ذکر خدا و معارف حقى که خداوند نازل کرده، نرم شود و مانند اهل کتاب که پیش از این مى‏زیستند، نباشند؟! آنها در اثر مهلت زیاد، دچار قساوت قلب شده، بیشترشان فاسق گردیدند.

🔸وای بر من اگر پس از عمری ادعای ایمان، جز قلبی سخت و سیاه هیچ نداشته باشم!

اللّهمّ إنّی أعوذ بِک مِن قَلبٍ لایَخشع

خداوندا! به تو پناه می‌‌برم از قلبی که خاشع نمی‌‌شود.

قلب غیرخاشع را چه نسبتی با حضرت عشق و مستی باده اوست؟!

🔸آری، باید تا فرصت باقی است و این دل کاملاً سخت و تاریک نشده، سقف فلک را شکافته، طرحی نو درانداخت.

به قول حافظ شیرازی:

عاشق شو اَر نه روزی، کار جهان سرآید

ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

این بیت را علامه محمدتقی جعفری (ره) دوست می‌داشت. همو نقل کرده که مرحوم شیخ مرتضى طالقانى (ره) آن سالک وارسته نیز در آخرین روزهای عمر مبارکش این شعر را می‌‌خوانده است:

تا رسد دستت به خود، شو کارگر

چون فُتى از کار، خواهى زد به سر

 🔸امثال من اما با حال خرابی که داریم، برای حرکت، باز هم نیازمند دستگیری، فضل و رحمت الهی هستیم و امیدمان به هموست که فرمود:

«وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَى مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، هیچ‌‌یک از شما هرگز پاک نمى‌شد؛ ولى [این‌] خداست که هر که را بخواهد، پاک مى‌گرداند و خدا[ست که‌] شنواى داناست.

🔸آری، ما باده عشق را از خود ساقی طلب کرده، دست به دامان او شده، در پی‌‌ او می‌‌دویم؛ بلکه تا فرصت باقی است، این باده را سرکشیده، ناکام از این دنیا رخت برنبندیم.

🔸نقل است که مرحوم آیت‌‌الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (ره) در قنوت نماز شب خود با گریه و تضرع، بیت دوم از شعر زیر را زمزمه می‌‌کرد:

صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن

دور فلک درنگ ندارد شتاب کن

زان پیشتر که عالم فانی شود خراب

ما را ز جام باده گلگون خراب کن

خورشید مِی ز مشرق ساغر طلوع کرد

گر برگ عیش می‌طلبی، ترک خواب کن

روزی که چرخ از گِل ما کوزه‌ها کند

زنهار کاسه سر ما پرشراب کن

ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم

با ما به جام باده-صافی خطاب کن

کار صواب، باده پرستی است حافظا

برخیز و عزم جزم به کار صواب کن

🔸خداوندا! تمنای ما مستی از این باده گلگون است. "گر مست می‌‌کنی، بکن؛ و الا جان ستان ز ما"؛ چه آن‌که به فرموده صادق آل ‌‌محمد (ع):

مَنْ دَامَ نَقْصُهُ فَالْمَوْتُ خَیرٌ لَهُ

آن‌که عیب و نقصش دوام یافت، مرگ برای او بهتر است.

🔸و سید الساجدین (ع) در مناجات با پروردگار خویش چه زیبا فرمود:

عَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِکَ، فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیکَ قَبْلَ أَنْ یسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَی، أَوْ یسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَی.

تا زمانی که عمرم در اطاعت و بندگی تو صرف شود، بر آن بیفزا و آن‌گاه که حیاتم چراگاه شیطان شد، پیش از آن‌که مبغوض تو شوم یا غضبت بر من استوار گردد، جانم را بستان و به سوی خود ببر.