(به بهانۀ شهادت حجت الاسلام محمد صباحی؛ امام جمعۀ کازرون)


با محمد از دوران طلبگی در حوزۀ علمیۀ کازرون دوست بودم. مدتی معاونت فرهنگی آن حوزه را برعهده داشت. بعدها در زمان امامت جمعۀ حاج آقابزرگ بنیادی مسئولیت دفتر ایشان را عهده‌دار شد. همزمان، امام جماعت مسجد نوبنیاد الزهرا (سلام‌الله‌علیها) را پذیرفت.

 همه او را به خوشرویی و تواضع می‌شناختند. ما اویل امامت جمعۀ آقابزرگ به قم مهاجرت کردیم و او همچنان در کازرون ماند. در ایام تبلیغی حوزه که به وطن برمی‌گشتیم شاهد فعالیت‌های فرهنگی و خدمات اجتماعی او بودیم. 

بعدها محمد هم به قم مهاجرت کرد؛ علی‌رغم آنکه کازرونی نبود اما منزلش یکی از محل‌های برگزاری روضه‌های گردشی و خانوادگی طلاب و فضلای کازرونی مقیم قم بود. 

مدتی بعد برای امامت جمعۀ خرامه به آن شهر مهاجرت کرد. با انتصاب مرحوم حاج شیخ اسدالله ایمانی به نمایندگی رهبری در استان فارس همزمان با امامت جمعۀ خرامه با آقای ایمانی در شیراز نیز همکاری می‌کرد. 

محمد پس از ترور شهید خرسند (امام جمعۀ سابق کازرون) از طرف شورای سیاستگذاری ائمۀ جمعۀ کشور به امامت جمعۀ کازرون منصوب شد. او از هفدهم آبان 98 این مسئولیت را برعهده داشت. 

محمد بیش از آن‌که بخواهد خود را به عنوان امام جمعۀ شهری چون کازرون معرفی و روابط اجتماعی خود را متناسب با این مسئولیت تنظیم کند، تلاش می‌کرد تا مراجعان خود را با لبخند و خوش خُلقی، جذبِ اخلاق و تواضع خویش کند. در سفرهایی که به کازرون می‌رفتم هیچ‌گاه او را پشت میز ریاستش ندیدم! معمولاً بر روی یک صندلی همردیف مراجعان خود می‌نشست. اغلب او را به خاکی و مردمداری بودن می‌شناختند. شاید شما هم فیلم لحظۀ ترورش را دیده باشید؛ اغلب نمازگزاران جمعه از مصلا خارج شده‌اند و او همچنان تا لحظۀ شهادت با تعدادی از دانش‌آموزانِ حاضر در نماز و مربیان آنها گرمِ صحبت کردن و عکس گرفتن است. 

کازرون شهری است با آدم‌های متنوع و دارای سلایق متضاد و مختلف؛ نخبگان کازرون اغلب با هم اختلاف نظر دارند. پیش از امامتِ او اختلاف و درگیری حتی در میان اهل علم در سطح بالایی قرار داشت. اما در پنج سال اخیر شاهد افت این نزاع‌ها و درگیری‌ها بودیم. 

او ارتباطات خود را محدود به صاحبان یک سلیقه و گرایش خاص نمی‌کرد. در نماز جمعه‌های خود نیز کمتر مسایل اختلافی را بیان می‌کرد. با مسوولان شهرستان نیز بدون توجه به گرایش و سلایق آنها همکاری می‌کرد. او سعی می‌کرد در انتخابات‌ها به نفع نامزد خاصی موضع‌گیری  علنی نکند. در نهایت با منتخب مردم با هر سلیقه‌ای نیز همراهی می‌کرد. او شکاف میان مردم و مسوولان را درک کرده بود و از تندروی‌ها حمایت نمی‌کرد. 

هرگز ادعا نمی‌کنم که محمد در همۀ زمینه‌ها ایده‌آل بود. بسیاری از فعالان فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شهرستان به برخی از عملکردهایش انتقادات جدی داشتند اما همان‌ها به عنوان یک منتقد می‌توانستند در کنارش بنشینند و حرف‌ها و نظرات خود را خیرخواهانه یا مغرضانه، با تواضع یا تحکم به راحتی بیان کنند. او نیز اگر اشکالی را بر خود وارد می‌دید، می‌پذیرفت. گاهی حتی برای اشتباهات و بی‌توجهی‌هایش عذرخواهی هم می‌کرد. ممکن بود شما همچنان از برخی عملکردهایش ناراضی بمانی اما حس می‌کردی که امام جمعۀ شهرت آدم خوب و سالمی است و خدا خریدار همین خوبی‌ها شد. او منتظر شهادت بود.