عصارۀ فضایل هر ملت، در واقع نخبگانی هستند که در عرصههای مختلف علمی، سیاسی، مبارزاتی، فرهنگی، ادبی، هنری، ورزشی، اقتصادی، مدیریتی و... درخشیدهاند و برآیند گفتار، رفتار و اندیشههای مجموع آنها، جهت حرکت ملت را تعیین میکند.
هر حکومتی برای ادارۀ امور مختلف و متکثّر خود، نیازمند همراهی آنهاست تا هم با تکیه بر تخصص و توانشان شئون مختلف جامعه را سامان بخشد و هم از این رهگذر، محبوبیت و مقبولیت آنها را در سبد حاکمیت ریخته، بر سرمایۀ اجتماعی خویش بیافزاید.
آری! حاکمیتی ماناتر است که بتواند سلایق متنوع بیشتری را به خود جذب کند. اما گویا بکارگیری این قاعدۀ «سَهلُ الفهم» در میدانِ عمل، چندان هم سهل و آسان نیست!
احتمالِ نفوذِ دشمن در ارکان حاکمیت از طریق برخی خواص و نخبگان، پاشنۀ آشیلی است که قدرت تصمیمگیری و سعۀ صدر برخی حاکمان را مختل میکند. غافل از آنکه اگر حاکمانی در نگرانی نسبت به احتمال نفوذ دشمن به ارکان کشورشان و یا حتی در خصومت با خائنان، به حدی افراط کنند که هر روز بر شمار خواص و نخبگانی که از حکومت آنها رویگردان میشوند افزون گردد، به بلایی دچار خواهند شد که به مراتب خطرناکتر از نفوذ چند نفر از عوامل دشمن در برخی از نهادهای حاکمیتی است.
بیشک با همراهی خواص، نخبگان و اندیشمندان میتوان آسیبهایی که ممکن است برخی عوامل نفوذی به یک کشور وارد کنند را شناسایی، پیشگیری و یا برطرف نمود و ضررهای آن را به حداقل رساند؛ اما اگر حاکمیتی اکثریت خواص و نخبگانش را از بیمِ نفوذ دشمن از خود رماند، در درازمدت با چه نیرویی میخواهد همراهی مردم را با خود خفظ کند؟!
و این شاید یکی از معانی آیۀ شریفۀ «وَلَا تَکُنْ لِلْخَائِنِینَ خَصِیماً» باشد. معنایی که نیازی به ارائۀ ترجمههای ضدظاهر ندارد.