هاشمی زنده است

هاشمی در روز 19دی چشم از جهان فروبست. این روز یادآور قیام خونین مردم قم در دفاع از شخصیت امام خمینی (ره) است. درگذشت او با دو حادثه‌ی تاریخی دیگر یعنی ارتحال حضرت فاطمه‌ی معصومه(س) و شهادت امیرکبیر نیز مصادف شد.

هاشمی شخصیتی بود که عمرش را در راه مجاهدت و مبارزه در قیامی به رهبری امام خمینی(ره) با مرکزیت شهر قم آغاز کرد و به حضرت معصومه‌(س) و نیز امیرکبیر ارادتی ویژه داشت؛ به نظر می‌رسد حکمتی ظریف در ‌تقارن‌ رحلت او با این مناسبت‌ها نهفته است.

مقام معظم رهبری نیز در پیامی زیبا فقدان او را «سخت و جانکاه» نامیده، بر این نکته تصریح کرد که «با فقدان هاشمی اینجانب هیچ شخصیت دیگری را نمی‌شناسم که تجربه‌ای مشترک و چنین دراز مدت را با او در نشیب و فرازهای این دوران تاریخ‌ساز به یاد داشته باشم.»

رهبری در نمازی که بر پیکر او خواند نیز دعاهایی اختصاصی برای هاشمی داشت: «اللهم اجعله من المنفِقین...، اللهم اجعله من المجاهدین...: خداوندا! او را از انفاق‌کنندگان قرار ده... خداوندا! او را از مجاهدان قرار بده!»

او در حالی چشم از جهان فرو بست که پیش از آن، مردم نیز در آخرین انتخاباتی که در زمان حیاتش برگزار شد با رأیی بی‌نظیر وی را به عنوان منتخب اول خود در مجلس خبرگان رهبری برگزیدند و دو سال قبل‌تر از آن، مسیر اعتدال را به عنوان مشی و سلیقه‌ی سیاسی او بر قوه‌ی اجرایی کشور حاکم کردند. این مردم در مراسم تشییع او نیز حماسه‌ای کم‌نظیر آفریدند.

تجلیل باشکوه مردم و مسئولان از هاشمی بار دیگر حقانیت این کلام امام خمینی(ره) را بر همگان آشکار ساخت که «هاشمی زنده است چون نهضت زنده است».

 

حالی که ناگهان دگرگون شد!

آری! هاشمی از میان ما رفت.

اکنون غالب آنها که روزشان را با تخریب هاشمی شب می‌کردند یا ثناگویش شده‌اند یا با وجدان خود درگیرند.

این‌ تجلیل‌ها البته، دیگر چندان سودی ندارد؛ اما دلم نمی‌آید مریدان و رهروان آنها را خطاب قرار ندهم که:

برادران و خواهران من! به هوش باشید!

شما سال‌ها به پیروی از فلان آقا یا فلان جریان و رسانه، راه تحقیق بر خود بسته، هرچه خواستید علیه او گفتید و نوشتید.

اکنون اما همان‌ها که شما پیروشان بودید برای هاشمی پیام می‌دهند و در پیام‌ها و رسانه‌هاشان تنها به عرض تسلیتی مختصر اکتفا نمی‌کنند بلکه با تجلیل از او یاد می‌کنند.

برادر من! خواهر من!

آیا تجلیل آنها از هاشمی شما را به فکر وانمی‌دارد؟! حرف‌های دیروز آنها را به یاد نمی‌آورید؟! با خود نمی‌گویید: مگر میزان حال فعلی افراد نبود؟! آیا نمی‌پرسید: چگونه ناگهان حال هاشمی با مرگش به حال دوران مبارزه‌اش باز گشت؟!

برادر من! خواهر من!

اندکی در صلاحیت آنها که تا کنون به اعتمادشان فکر و عمل می‌کردی، بیاندیش و تکیه‌گاهی بهتر برای عقل و آخرتت دریاب!

 

جای خالی هاشمی

 اکنون دیگر هاشمی از میان ما رفته است.

مرگ او، مانند شهادت بهشتی بسیاری را از خواب غفلت بیدار کرد.

این‌که او چه بود و چه کرد البته مهم است؛ اما مهم‌تر از آن، شناخت و پر کردن خلأیی است که با رفتنش ایجاد خواهد شد.

نظام جمهوری اسلامی مهم‌ترین خط قرمز هاشمی بود. گرچه در دهه‌ی اخیر به اجتهادات و نظرات کارشناسی او کمتر توجه می‌شد اما وی با ارتباطات بسیار گسترده‌ای که داشت به پناهگاه و حلقه‌ی وصلی امن، برای بسیاری از شخصیت‌های سیاسی، علمی و فرهنگیِ تأثیرگذار در سطح کشور تبدیل شده بود. آنها به هر دلیلی ـ درست یا غلط ـ از دیگران بریده، به او دل بسته بودند و از دیداری هرچند کوتاه با وی نه تنها خود امید می‌گرفتند که بعضاً دیگران را نیز به آینده‌ی نظام امیدوار می‌ساختند.

اکنون اما به حکمت الهی، این حلقه‌ی وصل بریده شده است. این بزرگ‌ترین مصیبتی است که نظام جمهوری اسلامی در اثر فقدان هاشمی با آن مواجه است.

حتی اگر جانشینِ جایگاه حقوقی او در نظام، از چنین ظرفیت بالفعلی (طبیعتاً در مراتبی پایین‌تر) برخوردار باشد، تنها می‌تواند بخشی از خلأ وجودی هاشمی را پرکند اما رفع این نگرانی جز با توسعه‌ی سعه‌ی صدر، چشم‌پوشی از برخی حقوق مسلم‌ و نادیده گرفته شده‌ی فردی و اجتماعی‌ و بازنگری اصولی در برخی روش‌هایی که موجبات دلسردی برخی نخبگان را فراهم می‌آورد، ممکن نخواهد بود.