ثانیاً: اجتهاد و فقاهت نیز از مهمترین علوم حوزوی است. «فقه، تئوری واقعی و کامل ادارهی انسان و اجتماع از گهواره تا گور است.»(4) یعنی «هیچ حرکتی و عملی از فرد یا جامعه نیست؛ مگر اینکه مذهب اسلام برای آن حکمی مقرر داشته است.»(5)
به عبارتی دیگر، رفتار انسانها از نظر نظام ارزشی اسلام، خارج از این پنج دستهی کلی نیست:
1ـ رفتارها و حرکاتی که انجام دادن آنها لازم و ضروری است و نمیتوان آنها را ترک کرد.
2ـ رفتارها و حرکاتی که ترک آنها لازم و ضروری است و نمیتوان آنها را انجام داد.
3ـ رفتارها و حرکاتی که انجام دادن آنها بهتر از ترک کردن آنها است.
4ـ رفتارها و حرکاتی که ترک آنها بهتر از انجام دادنشان است.
5ـ رفتارها و حرکاتی که انجام و ترک آنها مساوی است و هیچیک بر دیگری برتری ندارد.
در واقع این پنج دسته، همان پنج دسته احکام شرعی (واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح) هستند. هر چند که تنها دو دستهی اول از این پنج دسته الزامی بوده و تخلف از آنها به هیچ وجه جایز نیست؛ لکن تنها مرجع معتبری که مشخص میکند فلان عمل جزو کدام دسته از احکام پنجگانه قرار میگیرد، فقیه و مجتهد آگاه و مسلط به مبانی و روشهای علمی و شرایط زمان است؛ خصوصاً آن که مکتب تشیع بر خلاف سایر فرق اسلامی، فقه و اجتهاد را امری پویا و مستمر میداند که میبایست با توجه به شرایط و نیازهای واقعی زمان و پیدایش مسایل و موضوعات جدید، حکم فقهی آن موضوعات نیز توسط فقها و مجتهدان آگاه و زمان شناس استنباط و بیان شود.
به عبارتی دیگر، احکام اسلام به دو دستهی ثابت و متغیر تقسیم میشود. احکام ثابت احکامی هستند که با تغییرات و تحولاتی که در جوامع بشری پدید میآید و با ایجاد شرایط گوناگون زمانی و مکانی هیچ تغییری در آنها پدید نمیآید و لازم است که تحت هر وضعیتی و در همهی ادوار به آنها عمل شود؛ اما احکام متغیر، احکامی هستند که بر حسب نیازهای واقعی زمان و شرایط منطقهای و مکانی، توسط مجتهد جامع الشرایط استنباط شده و به صورت فتوای فقهی بیان میشود. بر همین اساس است که حضرت امام خمینی(ره) زمان و مکان را دو عنصر تعیین کننده در اجتهاد دانسته، میفرمایند:
«زمان ومکان دو عنصر تعیینکننده در اجتهادند. مسألهای که در قدیم دارای حکمی بوده است به ظاهر، همان مسأله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا بکند؛ بدین معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است، واقعاً موضوع جدیدی شده است که قهراً حکم جدیدی میطلبد.»(6)
شهید مطهری نیز در توضیح این مسأله میگوید: «در هر عصر و زمانی باید افراد متخصص و کارشناس واقعی باشند که اصول اسلامی را با مسایل متغیری که در زمان پیش میآید، تطبیق بکنند؛ درک بکنند که این مسألهی نو، داخل در چه اصلی از اصول است. اتفاقاً اجتهاد جزو مسایلی است که میتوان گفت روح خودش را از دست داده است. مردم خیال میکنند که معنی اجتهاد و وظیفهی مجتهد فقط این است که همان مسایلی را که در همهی زمانها یک حکم دارد، رسیدگی بکند؛ مثلاً در تیمم آیا یک ضربه بر خاک زدن کافی است یا حتماً باید دو ضربه بر خاک زد؟ یکی بگوید اقوی یک ضربه است و دیگری بگوید احوط دو ضربه بر خاک بزند. یا مسایلی از این قبیل؛ در صورتی که اینها اهمیت چندانی ندارد. آن چه اهمیت دارد، مسایل نو و تازهای است که پیدا میشود و باید دید که این مسایل با کدام یک از اصول اسلامی منطبق است... مثلاً وقتی ما وارد سنت پیغمبر میشویم، میبینیم پیغمبر یک سلسله آداب و سنن در زمان خودش بیان کرده است که در فقه به نام «سبق و رِمایه» آورده شده است. در اسلام سبق و رمایه مستحب است. «سبق» مسابقهی اسب دوانی است و «رمایه» تیراندازی است. اسلام هر نوع برد و باختی را تحریم کرده است؛ مگر برد و باختهایی که در زمینهی مسابقهی اسب دوانی یا تیر اندازی باشد. این از مسلمات فقه ماست که یک چنین سنن و آدابی در دین هست. حالا این جا یک وقت هست که ما جمود به خرج میدهیم؛ میگوییم: «اعدّوا لهم مَا استطعتم من قوّه»(7) یک دستور است و دستور سبق و رمایه، دستور دیگری است؛ یعنی اگر پیامبر توصیه کرده است که سبق و رمایه را یاد بگیرید و به فرزندان خود هم بیاموزید، این یک علاقهای است که پیغمبر به اسبدوانی و تیراندازی و کمان داشته است؛ پس این دستور در تمام زمانها باید به همین شکل میان ما باقی بماند! این طور نیست. «سبق و رمایه» فرزند «اعدّوا لهم ما استطعتم من قوه» است. اسلام میگوید شما در تمام زمانها باید حداکثر نیرومندی را داشته باشید. اسبدوانی و تیراندازی از نظر اسلام اصالت ندارد؛ بلکه شکل اجرایی «اعدوا لهم ما استطعتم من قوه» است. دستور، آن است؛ این، شکل اجرایی آن است و به عبارت دیگر، جامهای است که به بدن آن دوخته شده است. یعنی اسلام برای سبق و رمایه اصالت قائل نیست؛ برای نیرومند شدن اصالت قائل است... از خصوصیات اسلام است که اموری را که به حسب احتیاج زمان تغییر میکند، حاجتهای متغیر را متصل کرده به حاجتهای ثابت. یعنی هر حاجت متغیری را بسته است به یک حاجت ثابت. فقط مجتهد میخواهد؛ متفقّه میخواهد که این ارتباط را کشف بکند و آن وقت دستور اسلام را بیان بکند. این همان قوهی محرکهی اسلام است.»(8) قطعاً امروز با آنچه مطلوب و ایدهآل است، فاصله داریم؛ اما این راهی است که باید هرچه سریعتر پیموده شود. مقام معظم رهبری در این باره میفرمایند:
«باید کاری کنیم که وقتی کسی رسالهی عملیه را باز کرد، بداند چرا مالیات میگیرند و چگونه باید بگیرند و اگر نگیرند، چه میشود و بقیهی چیزهای دیگر. اینها، باید از اسلام استنباط بشود. این کار را شما باید بکنید. من نمیگویم که اینها را سه، چهار ساله تدوین کنید؛ پنجاه سال وقت دارید. پنجاه سال زمان زیادی است؛ اما این کار هم، کار بسیار عظیمی است... امروز، ما حکومت و کشور را اداره میکنیم؛ اما این ادارهی امروز ما، با ناشیگری و بیاطلاعی و عدم تجربه و ندانستن اسلام در بسیاری از موارد همراه است. همین مقدار کم است که در دنیا غوغا به پا کرده و قدرتها را از ما میترساند. پس، اگر بخواهیم به طور کامل و صحیح، از آن استفاده کنیم، ببینید چه میشد. شما بعد از ما میآیید... شما طلبههای جوان، یک روز کسانی هستید که نظر فقهیتان، این جامعه را از این رو به آنرو خواهد برد...اگر ما امروز نبودیم، شما فردا نبودید...»(9)
ادامه دارد...
پینوشت:
1- امام خمینی، 10/8/1356
2- امام خمینی، صحیفه امام
3- امام خمینی در دیدار با روحانیون عازم بیت ا... الحرام ـ 18/6/1360
4- امام خمینی، صحیفه نور، ج 21، ص 98
5- امام خمینی، آیین انقلابی اسلامی ـ گزیدهای از اندیشه و آراء امام خمینی، ص 118
6- صحیفه نور، ج 21، ص 88
7- سوره انفال، آیه 60
8- اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، صفحهِ 232 الی 240
9- سخنرانی در آغاز درس خارج فقه: 21/6/1372
نوشته تون جالبه و مهم تر ازهمه این نکته که تصریح کردین و خاطر نشان:علوم حوزوی محدود به علم فقه و فتوا نیست؛ بلکه همچنان که بیان شد، در حوزههای علمیه علاوه بر علم فقه، علوم متعدد و بسیار مهمی فراگرفته میشود. فلسفه، کلام، اخلاق و عرفان، تفسیر قرآن، حدیث و رجال، تاریخ و... از این جملهاند ...