یکی از بهترین دلایل عقلی بر اثبات وجود خداوند متعال برهان وجوب و امکان است که به صورت خلاصه به این برهان اشاره می‌کنیم:

 انواع موجودات

1. وجودِ موجودات را در دو عالم می‌توان تصور کرد:

الف. عالم ذهن

ب. عالم واقع (خارج از ذهن)

2. موجودات در عالم ذهن به سه دسته تقسیم می‌شوند:

الف. ممتنع الوجود (موجوداتی که در عالم واقع وجود ندارند و فقط در عالم ذهن وجود دارند مثل سیمرغ)

ب. ممکن الوجود (موجوداتی که برای به وجود آمدنشان [در عالم واقع] نیازمند علت و دلیل هستند و تا آن علت وجود نداشته باشد، به وجود نمی‌آیند)

ج. واجب الوجود (موجود یا موجوداتی که [در عالم واقع] حتماً وجود دارند [وجود آنها ضروری است] و برای به وجود آمدنشان نیازمند دلیل و علتی نیستند.)

معنای علت

علت به معنای عامش بر هر موجودی که طرفِ وابستگیِ موجود دیگری باشد اطلاق می‌شود و حتی شامل شروط و معدّات هم می‌شود.

درباره‌ی ممتنع‌ الوجود و ممکن الوجود

1. ممتنع الوجود [مطابق با تعریفش] در عالم واقع وجود ندارد.

2. وجود ممکن الوجود در عالم واقع قابل انکار نیست. (هر چیزی را که انسان نفی کند، وجود خودش و اینکه زمانی وجود نداشته و به وجود آمده است را که نمی‌تواند نفی کند.)

اثبات واجب الوجود

آیا علاوه بر ممکنات وجود واجب الوجود را نیز در عالم واقع می‌توان اثبات کرد؟ آیا نمی‌توان گفت که همه‌ی موجوداتی که در عالم واقع وجود دارند، ممکن الوجود هستند؟

1. اگر همه‌ی موجوداتی که در عالم واقع وجود دارند، ممکن الوجود باشند لازمه‌ی آن تسلسل علت‌ها است!

2. تسلسل علت‌ها آن است که هر علتی خود معلولِ علتِ دیگری باشد و آن علتِ دیگر هم معلولِ علت دیگر (الی بی‌نهایت) و سلسله‌ی علت‌ها به یک علت خاص که معلولِ هیچ علت دیگری نباشد، ختم نشود.

  

مثال: محمود علت به وجود آمدن احمد و عباس علت به وجود آمدن محمود و حسن علت به وجود آمدن عباس و شخص دیگری علت به وجود آمدن حسن (الی بی‌نهایت)

3. تسلسل علت‌ها محال است. زیرا تسلسل علت‌ها به معنای وجود معلول بدون علت است. اگر اشخاص نام برده شده در مثال بالا را از این جهت در نظر بگیریم که هر یک از آنها معلول علت قبل از خود هستند (و این معلول‌ها به علت تسلسلی که وجود دارد به یک علت ختم نمی‌شوند، محال بودن تسلسل علت‌ها را درک خواهیم کرد.

توجه کنید:

مثال دیگر: یک مسابقه‌ی دو میدانی را فرض کنید که تمام دوندگان این مسابقه، شروعِ دویدن خود را مشروط به دویدن یک نفر قبل از خود کرده‌ باشند! در این صورت چه اتفاقی می‌افتد؟ دویدن هر نفر معلول دویدن دیگری است و چون آغاز این مسابقه از طرف تمام دوندگان معلول است، دویدنی اتفاق نخواهد افتاد چون علتی وجود ندارد.

4. سلسله‌ی علت‌ها در نهایت باید به علتی که خود معلول و نیازمند به هیچ علت دیگری نباشد ختم شود و الا هیچ موجودی، وجود نمی‌یابد.

5. با توجه به اینکه ممکن الوجودها، در عالم واقع وجود دارند پس حتماً سلسله‌ی علت‌ها به علتی ختم شده است.

6. آن علتی که هیچ گونه نیازی در آن راه ندارد و معلول هیچ علت دیگری نیست همان واجب الوجود است. (وجود واجب الوجود اثبات شد)

واحد بودن واجب الوجود

سئوال: چه دلیلی وجود دارد که در عالم تنها یک واجب الوجود، وجود داشته باشد؟

1. دوییت زمانی حاصل می‌شود که اجزای X با اجزای Y متفاوت باشد. به عبارت دیگر اگر اجزایی که وجود X را تشکیل داده‌اند (عیناً) همان اجزایی باشند که وجود Y را تشکیل داده‌اند، دوییت معنا نخواهد داشت و X همان Y خواهد بود.

2. اجزای یک موجودِ دارای اجزا، علتی برای به وجود آمدن آن موجود است و تا آن اجزا جمع نشوند آن موجود به وجود نخواهد آمد.

3. در تعریف واجب الوجود گفته شد که واجب‌الوجود از هر‌گونه علتی برای وجود خود بی‌نیاز است. جزء داشتن واجب الوجود به معنای نیازمندی واجب الوجود به آن اجزا است و این با تعریفی که از واجب الوجود شد منافات خواهد داشت.

4. جزء نداشتن واجب الوجود به معنای یکی بودن آن است. (دوییت زمانی حاصل می‌شود که اجزای X با اجزای Y متفاوت باشد.)

5. پس واجب الوجود یکی است (توحید)

ابدی و ازلی بودن واجب الوجود

1. معدوم بودن موجودی در برهه‌ای از زمان به معنای ممکن الوجود بودن و نیازمندی آن است. پس واجب الوجود ازلی است.

2. چون واجب الوجود خودبخود وجود دارد و نیازمند به هیچ موجودی نیست همیشه موجود خواهد بود. پس واجب الوجود ابدی است.

 صفات سلبیۀ واجب الوجود

1.  چنانچه گفته شد بی‌نیازی به موجودات دیگر مهمترین صفت واجب الوجود است. (صمد)

2. گفته شد که جزء داشتن به معنای نیاز داشتن به آن اجزاست پس واجب الوجود جزء ندارد.

3. واجب الوجود نه تنها جزء بالفعل ندارد بلکه جزء بالقوه (جزء عقلی) هم ندارد. زیرا چیزی که دارای اجزای بالقوه باشد نیز عقلاً قابل تجزیه است و معنای امکان تجزیه، امکان نابودی و زوال کل است.

3. چون ترکیب از اجزاء بالفعل و بالقوه، از خواص جسم است پس هیچ موجود جسمانی نمی‌تواند واجب الوجود باشد.

4. وقتی چیزی جسم نبوده و جزء نداشته باشد، قابل رؤیت و مشاهده با چشم نیز نخواهد بود.

5. با نفی جسمانیت خواص دیگرِ اجسام از قبیل مکان داشتن و زمان داشتن نیز از واجب الوجود نفی می‌شود.

6. با نفی زمان از واجب الوجود، حرکت، تحول و تکامل هم از او نفی می‌شود زیرا هیچ حرکت و تحولی بدون زمان امکان‌پذیر نیست.

 واجب الوجود علت هستی‌بخش

1. گفته شد که واجب الوجود علت پیدایش ممکنات است.

2. علت‌ها اقسام مختلفی دارند مثل علت معدّ، علت حقیقی، علل جانشینی و...

3. علت بودن واجب الوجود برای ممکنات به معنای هستی بخشی (قسم خاصی از علت فاعلی) است.

4. علت هستی‌بخش بدون هیچ نیازی معلول خود را به وجود می‌آورد معلولی که تمام هستیش وابسته به اوست.

5. علت هستی‌بخش باید تمام کمالات همه‌ی معلولات را به صورت کامل‌تری دارا باشد تا بتواند به هر موجودی به اندازه‌ی ظرفیتش افاضه کند. (بر خلاف علل معدّ و مادی)

6. علت هستی‌بخش علت است حقیقی، و از این روی وجود او برای بقای معلول ضرورت دارد (بر خلاف علت معدّ)

صفات ثبوتیه

صفات ثبوتیه‌ی واجب الوجود به دو دسته تقسیم می‌شود:

 الف: صفات ذاتیه

صفاتی که بدون توجه به مخلوقات در وجود واجب الوجود موجود بوده و از ذات واجب الوجود انتزاع می‌شود را صفات ذاتیه می‌گویند.

1. ما در بین موجودات ممکن برخی را به برخورداری از حیات، علم، قدرت و محبت به خیر و کمال می‌شناسیم.

2. گفته شد که واجب الوجود علت هستی‌‌بخش است و علت هستی‌بخش تمام کمالات همه‌ی ممکنات را در حد اعلای آن دارا می‌باشد.

3. در نتیجه واجب الوجود در حد اعلای از حیات، علم، قدرت و محبت به خیر و کمال است.

4. مهمترین صفات ذاتیه‌ی واجب الوجود حیات، علم و قدرت است.

5. برخی دیگر از صفات واجب الوجود از این صفات به دست می‌آیند.

 ب. صفات فعلیه

صفاتی که از وجود نوعی رابطه بین واجب الوجود و ممکنات انتزاع می‌شود را صفات فعلیه می‌نامند. این صفات از وابستگی وجودی ممکنات به ذات واجب الوجود انتزاع می‌شوند.

1. گفته شد که واجب الوجود علت هستی‌بخش ممکنات است و این همان چیزی است که از آن به خالقیت تعبیر شده و به عنوان یکی از صفات واجب الوجود اثبات می‌شود.

2. گفته شد که واجب الوجود برای ممکنات علت حقیقی است و از این رو وجود او برای بقای معلول ضرورت دارد و این همان چیزی است که از آن به ربوبیت تعبیر شده و یکی از صفات واجب الوجود است.

3. افعال واجب الوجود از صفات ذاتیه‌ی او (علم و قدرت و محبت به کمال و خیر) سرچشمه می‌گیرد و همیشه به صورتی تحقق می‌یابد که دارای مصلحت باشد (بیشترین کمال و خیر بر آن مترتب باشد) چنین حالتی را حکمت می‌گویند که از صفات فعلیه‌ی واجب الوجود است.

4. هر مخلوقی از آن جهت که دارای کمال و خیر و یا مصلحتی بوده آفریده شده است پس وجود آن در زمان و مکان خاص و یا کیفیت مخصوص، متعلق علم و محبت واجب الوجود قرار گرفته و به خواست خودش آن را آفریده است نه اینکه کسی او را مجبور کرده باشد. این رابطه همان چیزی است که از آن به اراده تعبیر می‌شود و به عنوان یکی از صفات واجب الوجود است.

5. برخی دیگر از صفات فعلیه‌ی واجب الوجود را نیز به همین روش باید اثبات کرد.

واجب الوجود همان خداوند سبحان است

موجودی که فلاسفه با نام واجب الوجود از آن یاد می‌کنند همان موجودی است که متکلمین آنرا  خداوند سبحان می‌نامند.