از داستان کفر و ارتداد خوارج و نوع برخورد امام علی(علیه السلام) با این گروه درسهای فراوان میتوان گرفت. خوارج مردمانی بدعتگذار، خشک و متعصب، کجفهم و تنگنظر بودند که به آلت دست دشمنان اسلام تبدیل شده بودند. گرچه شاید امروز گروهی با این مشخصات که کاملاً بر خوارج زمان امیرالمؤمنین (علیه السلام) تطبیق کنند یافت نشود لکن عناصری از شخصیت خوارج را میتوان در برخی جریانهای موجود در جهان اسلام مشاهده کرد. برخی از گروههای متحجر به نوعی و برخی از به اصطلاح متجددین نیز به نوعی دیگر از خواص روحی و روانی خوارج برخوردارند.
آنچه که ما در این نوشتار کوتاه به آن میپردازیم نه بیان خصوصیات خوارج و نه نقاط اشتراک این گروه با برخی از گروههای دیگر موجود در جهان امروز ماست بلکه میخواهیم از فصل مشترک این گروهها یعنی قیام علیه حکومت اسلامی و به خطر انداختن مصالح عالیهی اسلام و نوع برخوردی که میبایست با آنان صورت بگیرد بحث کنیم.
گرچه از نظر امام علی (علیه السلام) خوارج افرادی مرتد و واجب القتل بودهاند لکن با توجه به خصوصیات منحصر به فرد این گروه، از بین بردن آنان در عین اهمیت، به راحتی امکانپذیر نبوده است.
امام علی (علیه السلام) خود در این باره میفرمایند: «أنا فقأت عین الفتنة و لمیکن لیجتری علیها احد غیری بعد أن ماج غیهبها و اشتد کلبها: این من بودم که چشم فتنه را در آوردم پس از آنکه دریای ظلمت موج میزد و موج تاریکی بالا گرفته بود و خوارج مانند سگ هاری شده بودند.»(1)
به راستی چرا احدی جز علی (علیه السلام) قادر به نابودی این فتنه نبود؟ چرا علی (علیه السلام) تا بدین حد در مقابل آنان مدارا کرد؟ استاد شهید مطهری در این رابطه میگوید:
«اوضاع [آن زمان] بسیار شبههناک و شکآمیز و تردیدآور شده بود. ابن عباس هم که میرفت اینها را که میدید، شک میکرد. فضا مهآلود بود. خودش [امام علی (علیه السلام) ] فرمود افقها را مه گرفته است.(2) وضع، وضعی نبود که یک سرباز مسلمان که میخواهد به نام اسلام به جنگ برود اطمینان داشته باشد که به نفع اسلام کار میکند! وقتی که مقابل میشد یک عدهای که میدید از خودش عابد و زاهدترند، از خودش کمتر گناه میکنند، از خودش بیشتر نماز میخوانند و آثار عبادت را در وجهه و چهرهی اینها میدید، دست او تکان میخورد، اگر شمشیرش بالا میرفت، دستش میلرزید، دلش میلرزید که من چگونه به روی اینها شمشیر بکشم؟... اوضاع خیلی شبههناک بود و حق هم داشتند. ما و شما هم اگر میبودیم، دستمان به آن طرف نمیرفت!»(3)
آری! منشأ بسیاری از مداراهای امام علی (ع) با خوارج همین شبههناک بودن امور بر مسلمین و عدم توانایی هضم برخوردی جز مدارا با مردمی چنین مقدسنما از سوی عموم مردم بود لذا امام علی (علیه السلام) منتظر فرصت مناسبی بود تا خوارج چهرهی واقعی خود را نشان بدهند و آنگاه جامعهی اسلامی را لوث وجود آنها و از شر توطئهها و مضرات آنان پاک سازد و این فرصت با بیرون آمدن خوارج از شهر و خیمه زدن آنان در خارج از شهر و کشتار مردم مهیا شد. در اینجا بود که امیرالمؤمنین (علیه السلام) به جنگ آنها رفته و در مقابل آنها اردو زد.
امام علی (علیه السلام) برای اتمام حجت و هدایت آنان ابتدا ابن عباس را فرستاد تا با آنها سخن بگوید لکن چون کاری از پیش نبرد(4) خود حضرت رفت و با آنها صحبت کرد. صحبتهای حضرت مؤثر واقع شده، از آن عده که 12 هزار نفر بودند، هشت هزار نفرشان پشیمان شدند و زیر پرچم امام علی (علیه السلام) قرار گرفتند(5) ولی چهار هزار نفرشان سخنان علی (علیه السلام) را نپذیرفته و با حضرت وارد جنگ شدند. علی (علیه السلام) نیز شمشیر بر گردنشان نهاده و آنان را به قتل رسانید. از میان این چهار هزار نفر تعداد بسیار اندکی موفق به فرار شدند.
شکی نیست که بسیاری از خوارج نه از روی عمد و لجاجت بلکه از جهالت و نادانی با امام علی (علیه السلام) به مقابله پرداخته بودند لکن امام علی (علیه السلام) از میان برداشتن آنان را در صورت عدم پذیرش حق امری لازم و ضروری میدانستند.
استاد مطهری دربارهی کفر و ارتداد خوارج و لزوم از بین بردن آنان توسط امام علی (علیه السلام) میفرمایند:
«دربارهی خوارج هرچند از لحاظ سیاست اسلامی باید حکم کرد به کفر آنها(6)، اما نباید اینچنین تصور کرد که همهی آنها کافر بالتقصیر بودند، به احتمال قوی و بلکه مطمئناً غالب آنها قاصر بودند. علی (علیه السلام) با علم به این جهت قتل آنها را لازم میدانست چون وجود اینها مزاحم عالَم اسلام بود. اینها نظیر قومی از مسلمین بودند که کفار به آنها تترّس کرده باشند که مسألهاش در "شرح لمعه" و کتب کلامی مطرح است که بخاطر حفظ حوزهی اسلام و مصلحت اوجب از حفظ دماء مسلمین باید آنها را کشت. نتیجهی مهمی که باید از داستان خوارج گرفت این است که اگر گروهی از مسلمانان [به هر علتی] ولو به جهت خشک مغزی و کوتاه فکری مانع مصالح عالیهی اسلام باشند باید آنها را از بین برد ولو آنکه میدانیم مخالفت آنها با مصالح عالیهی اسلامی از روی جهالت است نه از روی علم و آن جهالت هم جهالت قصوری است نه تقصیری یعنی معاقب عندالله نیستند و معذورند!... دو حساب است: یکی حساب معذوریت فرد است عندالله و مغفرت و عدم مغفرت، یکی هم حساب مصالح مسلمین است که ممکن است یک معذوری بخواهد زندگی و مصالح مسلمین را به هم بریزد همانطور که یک دیوانه گاهی [چنین] میکند. ما نباید معذوریت عندالله را ملاک قرار دهیم و به او اجازه بدهیم که هر کار که میخواهد بکند. گاه مصلحت اقتضا میکند که همین معذور را از بین ببریم.»(7)
با این توضیحات تکلیف حکومت اسلامی در برخورد با هر گروهی که مصالح اسلام و مسلمین را به خطر میاندازد مشخص میشود و اسلام دست حاکم اسلامی در برخورد با چنین گروههایی را باز گذاشته است.
پینوشت: -------------------------------
1. نهج البلاغه، خطبه 92
2. ان الآفاق قد اغامت و المحجة قد تنکّرت (نهج البلاغه، خطبه 92)
3. مجموعه آثار، ج 16، مقاله مشکلات علی (ع)، ص 606، پاورقی.
4. و لما ارسل علی، عبدالله ابن العباس لاهل النهروان رای منهم جباهاً فرحه لطول السجود و ایدیاً کثفنات الابل علیهم قمص مرحضه و هم مشمّرون (فجر الاسلام، ص 262)
5. دربارهی فلسفهی پذیرش توبهی خوارج با وجود ارتداد و کفر قبلی آنان در میان علمای اسلام اختلاف نظرهایی وجود دارد لکن به جهت اختصار تنها به ذکر نظر علامهی مجلسی اکتفا میکنیم: «حضرت علی(ع) توبهی خوارج را میپذیرفت با اینکه آنها سرسختترین کفا و پلیدترینشان بودند و آن حضرت از سابقهی آنان که اصالتاً مسلمان یا کافر بودند سئوال نمیکرد و به ارتداد فطری یا ملی آنها توجهی نداشتند و چه بسا گفته شود که اوضاع در صدر اسلام با دورههای بعد فرق داشته است. زیرا در آن دوره مردم تازه با اسلام آشنا شده بودند و اگر با آنان اینگونه با شدت برخورد میشد، هیچ کس باقی نمیماند!» (روضة المتقین، ج 6، ص 382)
6. قیام علیه حکومت اسلام به منزلهی کفر است و مجازات اعدام را در پی دارد.
7. یادداشتهای استاد مطهری، ج 3، ص 380-379.
جالب بود واز اینکه در وبلاگم پیغامتان را دیدم خوشحال شدم زیرا علاقه من به مسائل دینی کم اتر ازشما نیست برای همین است به ولاگهای مورد علاقه ام مراجعه می کنم ووبلاگ شما هم این جذابیت را دارد که بنده را بسوی خود جذب نماید.
اماسئوالاتی هم دارم که دوست دارم پیرامون این سئوالات با آوردن برهانت ودلیل بیشتر از شما بیاموزم وشیوه تلمذ را برخود واجب میدانم.وبقول طلبگی اش مسالة:
فرموده اید خوارج وبحث از گروهی نموده اید که مقابل حضرت علی قرار گرفتند واسلام انحرافی را تبلیغ کردند ونه اسلام واقعی.
تا اینجابرای حقیر معلوم است که اسلام دین رحمت است ودرنوشته قبلی هم براین موضوع قلم زده بودیکه بیش ازپیش مستفیض شدم ولی درخصوص خوارج اطلاعاتم کلی است وازجزئیات دوست دارم بیشتر بدانم چنان چه راهنمایی بفرمایید ممنونم با ذکر منبع ودلیل زیرا بدون سند صرف قول وسلیقه برای من پذیرفتن کمی ثقیل است.
آیا خوارج مسلمان بودندوبه اسلام محمدی شهادت داده بودندیعنی ورود درسلام نموده بودندزیرا دراینخصوص سئوالاتی دارم که اگر مسلمان باشند وقتلشان جایز،حکم قتلشان را وفق آیات قران ودیگر منابع ذکر بفرمایید؟
رهبران خوارج تا چه میزان محضر حضرت رسول را درک کردند یعنی کیان بودند وچه نسبتی با رسول ص داشتند؟
این قوم علت خروجشان چه بود واز چه چیزی خروج کردند آیا عملشان منطبق برعدول بودیا خروح؟
چه مدت زمانی با حضرت بودند و درچه غزواتی شرکت کردندوآیا اصلا چنین سابقه ای داشتند که فرمان رسول ص را گردن نهاده باشند؟
این قوم ازنظرعلمی درچه مرتبتی بودندآیا از علمای اعلام آن زمان هم کسانی در میانشان بود؟
میل دنیوی آنها با کدام حاکم اسلامی بیشتر بودمثلا" ابوبکر عمر یا دارودسته عثمان ویا...؟
درحاکمیت زمان خود بودند ویا درحاشیه حکومت قرارداشتند؟یعنی حاکمان زمانشان بلحاظ تاریخی که بودندواینها چه نقشی داشتند؟
قرائت آنها ازدین با حضرت علی ع متفاوت بود یا عملشان برخلاف دستورات وفرامین اسلامی بودمنظور این است تبلیغ برداشتهای خود را می نمودند یا نقض احکام وقاصر در تکلیف ویا عامل در تحریف بودند؟
این موضوعات برای بنده اهمیت دارد اگر لطف بفرمایید جزء به جزء توضیح دهیدسپاسگزارتان خواهم بود