تبلیغ و ترویج فرهنگ دینی و بالتبع مقابله با فرهنگ مهاجم، اصلیترین وظیفهی هر مؤمن دردمندی است. اما به راستی کدامین تبلیغ، مؤثرترین و پرنفوذترین روش در این جهت است؟
این پرسش از آن رو اهمیت مییابد که برخی با توجه افراطی به فرهنگ مهاجم و برآورد غلط از میزان اهمیت، تأثیر و روش مقابله با آن، عملاً به یکی از مبلغین این فرهنگ تبدیل شدهاند.
طبیعتاً مهمترین رهآورد چنین روشی، همکاری در ترویج فرهنگ مهاجم و در بعضی موارد ایجاد «خطورات ذهنی منفی» ـ به عنوان یکی از مهمترین آفتهای خودسازی معنوی ـ برای شخص مبلغ خواهد بود. (وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً)
این البته به معنای غفلت از صفآرایی دشمن در عرصهی فرهنگ نیست بلکه توصیهای به دقت و هوشمندی در گرفتار نشدن به دام شیاطین و بازی نکردن در زمین آنهاست.
به نظر من آنچه تاکنون اسلام را زنده و پویا نگه داشته است، وجود عالمان عاملی بوده که زندگی آمیخته با مردم آنها مانند یک تابلو (به عنوان الگوی عملی از انسان مورد نظر اسلام) در مقابل چشمان مردم قرار داشته است.
اگر ما دلمان برای اسلام میسوزد باید پیش و بیش از هر چیز تلاش کنیم تا خودمان را مطابق با الگوهای اسلامی تربیت کنیم. مردم بیش از آنکه به گفتهها و نوشتههای ما توجه کنند، به اعمال و رفتارهامان توجه میکنند. گفتهها و نوشتههای ما در جای خود لازم و ضروری است اما دو صد گفته چون نیم کردار نیست.
عالم وارسته الگویی متحرک در میان مردم است. الگویی که کوچکترین سخن او در دلهای مستعد اثر کرده، گرایش روزافزون به اسلام را سبب میشود.
رزقنا الله و ایاکم ان شاء الله