در سال 1380 و در اوج مباحث مربوط به منشأ مشروعیت حکومت و تأکید افراطی بخشهایی از جبههی دوم خرداد بر نقش مردم در مشروعیت حکومتها، مدیر مسئول هفتهنامه طلوع به بهانهی سالروز فرار شاه سرمقالهای نوشت و تنها علت طاغوتی نامیدن شاه را بیتوجهی به مردم عنوان کرد. اینجانب نقدی بر آن مقاله نوشتم که در همان نشریه چاپ و پاسخی بر آن نوشته شد. اینجانب به پاسخ مدیر مسئول طلوع جواب دادم و او نیز جوابیهای نوشت. جوابیه ایشان مورد نقد مجدد قرار گرفت اما آن هفتهنامه علیرغم تصریح قانون مطبوعات بر لزوم انتشار آن حاضر به چاپ آن نشد! اینک متن کامل این مباحث را در اختیار خوانندگان قرار دادهام.
1- نقد اینجانب با عنوان «معنای طاغوت»
این نقد در شماره 312 هفته نامه طلوع در تاریخ 8/12/1380 منتشر شد.
جناب آقای جعفریزاده صاحب امتیاز، مدیر مسئول و سردبیر هفتهنامه طلوع
از آنجا که در شماره 304 آن هفته نامه محترم، مطالبی وجود دارد که در خور نقد و تأمل است، خواهشمند است که نقد حاضر را در هفته نامه مذکور به چاپ رسانید.
در بخشی از سرمقاله حضرتعالی با عنوان «از فرار تا سقوط دیکتاتوری» تعریفی جدید از واژه طاغوت کردهاید. حضرتعالی در پاسخ به طرح این پرسش که :«چرا شاه را طاغوتی مینامیدند؟» فرمودهاید که:
«چون از حد و مرز خود فراتر رفته بود و برای اراده و خواست ملت ارزشی قایل نبود... او رفت تا مردم بدانند آنچه که ماندنی است خواست و ارادهی آنان است و نه چیز دیگر. او رفت تا کاخ شیشهای قدرت را آسیبپذیر نشان دهد. و بالاخره او رفت تا ملت که باید بماند، بماند.»
قطعاً یکی از خصایص دیکتاتوران عالم بیتوجهی به خواستهها و تمایلات مشروع ملتهای خود بوده و خواهد بود لکن این حقیقت واضح و آشکار چیزی است و معنا و مفهوم طاغوت چیزی دیگر، لذا بنده به عنوان یک خواننده از حضرتعالی سئوال میکنم که با توجه به تعریفی که شما از طاغوت کردهاید آیا اگر – به عنوان مثال – محمد رضا شاه با رأی قاطع ملت به مقام پادشاهی میرسید و در طول مدت پادشاهی خود نیز به خواستههای ملت خویش توجه میکرد حضرتعالی به صرف توجه او به خواستههای ملت هیچگونه مخالفتی با وی نداشته و او را طاغوت نمیدانستید؟! شاید بد نباشد که معنای طاغوت را از زبان حکمتگوی حضرت امام خمینی (ره) آن پرچمدار مبارزه با طاغوت و طاغوتیان عالم بشنویم که اگر حاکم جامعه مشروعیت الهی نداشته باشد ولو اینکه با رأی قاطع ملت انتخاب شده باشد طاغوت است ایشان در این رابطه میفرمایند:
«یا خدا یا طاغوت! یا خداست یا طاغوت، اگر به امر خدا نباشد [مثلاً اگر] رییس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است، وقتی غیر مشروع شد طاغوت است، اطاعت او اطاعت طاغوت است، وارد شدن در حوزهی او وارد شدن در حوزه طاغوت است، طاغوت وقتی از بین میرود که به امر خدای تبارک و تعالی یک کسی نصب بشود.»(1)
به راستی چرا عده ای تلاش دارند تا اصل مشروعیت الهی را به وسیله اصل پذیرفته شده مقبولیت مردمی کمرنگ کنند آیا در دیدگاه این گروه خدا و مردم در مقابل یکدیگر ایستاده اند؟
رضا صنعتی
2- جوابیه مدیر مسئول طلوع
این جوابیه نیز در شماره 312 هفته نامه طلوع در تاریخ 8/12/1380 با عنوان «پاسخ سردبیر» منتشر شد.
گرچه به خاطر واضح بودن مطلب، قصد پاسخگویی نداشتم ولی چون احتمال دادم با بیپاسخ گذاشتن نقد فوق، نویسنده آن و برخی دیگر شاید احساس کنند حرفشان صحیح است، لذا به سبیل اختصار، اشارهای مینمایم.
1- آنچه در سرمقاله اینجانب در معنای طاغوت ذکر شده، چیز جدیدی- آنطور که این برادر پنداشتهاند- نیست بلکه اهل مطالعه به آن وقوف کامل دارند از جمله :
الف) مرحوم آیت الله طالقانی در کتاب تفسیر «پرتوی از قرآن» ص207، مینویسند: «الطاغوت به معنای لغوی و وسیع، هر خودخواه و سرکش بر اندیشه و آزادی و حق خلق خداست».
ب) مرحوم علامه طباطبایی در جلد 2 ترجمه تفسیر المیزان ص485، مینویسند: «طاغوت یعنی طغیان و تجاوز از حد»
ج) محمد بندرریگی در فرهنگ عربی- فارسی (ترجمه منجد الطلاب ) مینویسد: «طغی = طغیان کرد. از حد گذراند. طاغوت = متعدی، سرکش، شاه خائن، شیطان.»
با نگاهی به معنانی فوق به راحتی فهمیده میشود که معنایی که بنده نوشتهام و صاحبنظران گفتهاند، یکی است نه دو تا!
2- نگران نباشید مردم در مقابل خدا قرار نخواهند گرفت، بلکه اگر تقابلی باشد بین مردم و بعضی از افراد میباشد که این امری طبیعی و حق مسلّم انسانهاست.
3- همین حضرت امام که شما جملهای از ایشان آوردهاید. در زمان حیات خود پذیرش «جمهوری اسلامی» را به رأی مردم گذاشت. یعنی اگر مردم رأی نمیدادند. امروز نه از جمهوری اسلامی خبری بود و نه بقیه اجزاء و ارکان آن. همچنین قانون اساسی را بعد از تصویب خبرگان به رأی ملت گذاشت. یعنی اگر مردم به قانون اساسی که قسمتی از آن ولایت فقیه است. رأی نمیدادند. نظر خبرگان و کل قانون اساسی از طرف ملت تأیید نمیشد و لذا قانون اساسی به این شکل وجود نداشت. اعضای مجلس خبرگان کنونی هر 8 سال یکبار با رأی مردم منصوب میشوند و اگر مردم در یک دوره به کاندیدای خبرگان رأی ندادند. مجلس خبرگانی وجود نخواهد داشت. و به قول حضرت امام «میزان رأی ملت است» و لذا بیجهت خود را اذیت نکنیم که با حذف قدرت رأیی و خواست مردم هیچچیز به شکل فعلی باقی نمیماند. این سیره عملی و روش امام بزرگوار است که ما غیر آن را نمیپسندیم.
در پایان قسمتی از مصاحبه آیت الله العظمی موسوی ادربیلی با روزنامه اطلاعات «ویژه نامه سالروز پیروزی انقلاب» تاریخ 21/11/80 صفحه 3 را با هم میخوانیم تا به اندیشههای مردمی امام بیشتر پیببریم:
«یادم میآید در یک جلسهای راجع به گروهی صحبت شد. ایشان فرمودند: از این گروه افرادی که من میشناسم کاملاً مذهبی هستند و خود بنده به ایشان عرض کردم، آنها شما را قبول ندارند و بدون کوچکترین تأثر ایشان فرموند: قبول نداشته باشند من که جزو اصول دین نیستم که اگر قبول نکنند بگویم ایمانش ناقص است و خاطره دیگری که از ایشان دارم چنین است که من در خدمت ایشان بودم، یکی از آقایان و دوستان گفت این قضات دادگستری که در میان مردم قضاوت میکنند. آخر چرا اینها را بیرون نمیریزید؟ اینها که آدمهای فاسقیاند! ایشان فرمودند: چرا غیبت میکنید از کجا فهمیدید اینها فاسق میباشند؟ او ایرادی که میگرفت این بود که گفت اینها ریش خود را با تیغ میتراشند. امام پرسید از کجا میدانید ریش تراشیدن را حرام میدانند تا اینها فاسق شوند؟ گفت شما فرمودهاید که احتیاط واجب آن است که ریش را با تیغ نتراشیم. امام فرمودند: از کجا فهمیدید که آنها مقلد من هستند و از دیگری تقلید نمیکنند و فرمودند مردم را به عدم تقلید از من متهم نکنید. من اصول دین نیستم و چه کسی گفته آنها باید از من تقلید کنند. ایشان هرگز خودش را بالاتر از دیگران نمیدید... و بارها به ما فرموند مواظب باشید برخلاف نظرات مردم و خواستههای مردم عمل نکنید... خواسته خودتان را تحمیل نکنید. به نظر بیاورید روزی که مردم برگردند و حرف شماها را گوش ندهند، افکار عمومی را در نظر بگیرید و نگویید ما اهل علمیم و روحانی هستیم و وظیفه مردم این است ما هر چه گفتیم مردم به حرف ما بروند؟ هر قیمتی باشد. شما اگر این طور باشید مردم را از دست میدهید.»
*بعضیها کاسه داغتر از آش هستند و از خدا و پیامبر و...سبقت میگیرند. در قرآن، خداوند به آنها نهیب زده است. سعی کنیم که از آنها نباشیم...
3- قسمت اول پاسخ من به جوابیه مدیر مسئول طلوع
این پاسخ با عنوان «پاسخ مدیر مسوول طلوع و فرار از محل نزاع» در شماره 316 هفتهنامه طلوع مورخ 17/1/1381 منتشر شد.
نقل است که روزی شخصی خارجی و انگلیسی زبان، که اندک آشنایی با زبان فارسی داشت به هدف آشنایی با آداب و رسوم ایرانیان به ایران آمده و در اعمال و گفتار مردم دقت میکرد، از جمله مواردی که در محاورات فارسی زبانان توجه وی را جلب کرد این بود که میدید برخی از آنان وقتی به یکدیگر میرسند عبارت «دماغت چاق است؟» را به کار میبرند! به کار بردن این عبارت تعجب بسیار او را برانگیخت و بعدها که به کشور خود برگشت برای تمسخر فارسی زبانان این ماجرا را نقل میکرد و به دوستان و همزبانان خویش ترجمه لغوی آن را بیان داشته و میگفت ایرانیها هنگامی که به هم میرسند از یکدیگر در رابطه با اندازه دماغشان سؤال میکنند! غافل از اینکه «دماغت چاق است؟» عبارتی است که یک معنای لغوی و یک معنای اصطلاحی دارد!
فرار از محل نزاع!
جناب آقای جعفریزاده! متأسفانه جنابعالی بدون کوچکترین اشارهای به معنای اصطلاحی طاغوت این معنا را به معنای لغوی آن تقلیل داده و زیرکانه بحث را از محل نزاع دور نموده و به پرسش اصلی پاسخ نگفتهاید!!! سئوال اصلی بنده از شما در رابطه با این مسأله بود که به چه نوع حکومتی طاغوتی میگویند و عرض نمودم که «یزرگان و علمای دین لفظ طاغوت را برای حکومتهایی به کار برده و میبرند که منشأ مشروعیت الهی نداشته باشند» از جمله احادیث بسیاری است که مقبولهی عمر بن حنظله یکی از آنها به شمار میآید و از حضرت امام خمینی (ره) نیز عبارات صریح و روشنی نقل نمودم که ظاهراً ذکر مجدد گوشههایی از آن لازم به نظر میرسد. ایشان میفرمایند:
«یا خداست یا طاغوت، اگر به امر خدا نباشد (مثلاً اگر) رییس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است،(2) وقتی غیر مشروع شد طاغوت است... طاغوت وقتی از بین میرود که به امر خدای تبارک و تعالی یک کسی نصب بشود.»(3)
اما تعریفی که حضرتعالی از طاغوت نمودهاید از نظر منطقی «نه جامع و مانع» است. حضرتعالی در پاسخ به این پرسش که «چرا شاه را طاغوتی مینامیدند؟» نگاشتهاید که:
«چون از حد و مرز خود فراتر رفته بود و برای اراده و خواست ملت ارزش قایل نبود.»(4)
بنده ازحضرتعالی سئوال کردم که:
«باتوجه به تعریفی که شما از طاغوت کردهاید آیا اگر - به عنوان مثال- محمدرضاشاه با رأی قاطع ملت به مقام پادشاهی میرسید و در طول مدت پادشاهی خود نیز به خواسته های ملت خویش توجه مینمود حضرتعالی به صرف توجه او به خواستههای ملت هیچگونه مخالفتی با وی نداشته و او را طاغوت نمیدانستید؟!»(5)
یا اینکه با توجه به آن احادیث و روایات و آن سخنان صریح از حضرت امام(ره) باز هم او را طاغوت مینامیدید؟ جناب آقای جعفریزاده! خواهش میکنم به جای طفره رفتن و عوض نمودن موضوع به این سئوال دقیقاً پاسخ دهید!
اتهام بی اساس!
جناب آقای جعفریزاده! بیش از دوسوم پاسخی که حضرتعالی نگاشتهاید در رابطه با لزوم اهمیت دادن به رأی و نظر مردم بود و هیچ ارتباطی به نقد اینجانب و پرسشی که بنده مطرح کردهام نداشت. مگر بنده در همان نقد بسیار کوتاه خود بر نوشته شما نیاورده بودم که: «قطعاً یکی از خصایص دیکتاتوران عالم بیتوجهی به خواستهها و تمایلات مشروع ملتهای خود بوده و خواهد بود.»(6) و آن را حقیقتی واضح و آشکار نخوانده بودم؟! مگر ننوشته بودم که: «مقبولیت مردمی یک اصل پذیرفته شده است.» آیا حضرتعالی متوجه این عبارات صریح و روشن در نقد بنده نشدهاید یا اینکه به جهت غلبه در بحث، عمداً آنها را نادیده انگاشته و به طور ضمنی اینجانب را به ضدیت با مردم متهم کردهاید؟!
4- جوابیه مدیر مسئول طلوع به قسمت اول پاسخ من
این جوابیه با عنوان «پاسخ کوتاه ما» در شماره 316 مورخ 17/1/1381 هفته نامه طلوع منتشر شد.
1- پاسخ همان است که در شمارههای قبلی با استدلال بیان داشتیم و نیاز به تکرار نیست.
2- عبارت «دماغت چاق است» بیش از بیش از 20 سال پیش در کتاب شهید مطهری آمده است و برایمان تازگی ندارد. چه شما آن را از کتاب مذکور گرفته باشید و یا هر جای دیگر، به هرحال هیچ ارتباطی به این موضوع ندارد. انشاءالله دماغ همه ملت ایران چاق چاق باشد و گرد غم و غصه بر هیچ چهرهای ننشیند. شما هم همیشه دماغتان چاق و خرم و بانشاط و شاداب باشید.
3- عبارت «فرار از محل نزاع»! عبارت پسندیده و جالبی نیست، چون نه نزاع و جنگی در کار است و نه فرار و یا قراری. بحثی است دوستانه، که نشریات با این بحثها، شکوفا میشود و بهار میدهد. آنجا که عقل و منطق حاکم است نیازی به زور و نزاع نیست. لذا میدان نزاعی نیست تا از آن فرار یا قرار لازم آید!
4- سئوال شما در مورد رأی مردم به حکومت پادشاهی، اصلاً غلط است. چون حکومت پادشاهی، موروثی است و نه ایجادش و نه ادامهاش، هیچکدام متکی به آرای مردم نیست و بنده به شدت مخالف حکومت پادشاهی هستم. آنها بر اساس استبداد مطلقه بنا نهاده شدهاند پس نه مشروعیت الهی دارند و نه مقبولیت مردمی، ضمناً معنای طاغوت همان است که از تفاسیر آیت الله طالقانی، علامه طباطبایی و .. بیان داشتیم و معنای اصطلاحی طاغوت، توضیح دهنده و توصیفگر «معنای لغوی» آن است نه مخالف آن، تا نیاز به دو بحث متضاد داشته باشد. حکومتی که به حق و عدل رفتار کند و به خواستههای مشروع مردم توجه کند، طاغوت نیست.
5- قطعاً نه شما ضد مردم هستید و نه کسی میتواند ضد مردم باشد. هیچ فردی، گروهی و .. قدرت و جرأت ضدیت با مردم را ندارد. مخصوصاً برای ارشاد و یا حکومت بر آنها، جلبنظر و رضایت آنها شرط اصلی موفقیت است.
این دعا را همیشه زمزمه کنیم که: «اللهم أرنی الاشیاء کما هی» خدایا حقیقت و واقعیات امور را همانگونه که هستند به ما نشان بده (نه آنطور که دلمان میخواهد و در خیال و تصورمان صحیح به نظر میرسد)
5- قسمت دوم پاسخ من به جوابیه مدیر مسئول طلوع
قسمت دوم این پاسخ در شماره 317 هفتهنامه طلوع مورخ 21/1/1381منتشر شد.
حکومت مال خداست یا مردم؟
جناب آقای مدیر مسئول! حضرتعالی در جوابیه خویش در مقام پاسخگویی به این پرسش که «چرا عدهای امروز از اصل پذیرفته شده مقبولیت مردمی به عنوان عاملی جهت تضعیف اصل مشروعیت الهی استفاده میکنند و آیا اینان گمان کردهاند که خدا و مردم در مقابل یکدیگر ایستادهاند؟» آوردهاید که: «نگران نباشید مردم در مقابل خدا قرار نخواهند گرفت بلکه اگر تقبلی باشد بین مردم و بعضی از افراد میباشد که این امری طبیعی و حق مسلم انسانهاست!»(7)
جناب آقای جعفریزاده! «من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله(ص) و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی(ع) میباشند.»(8) و بارها و بارها همبستگی خویش را با حکومت اسلامی اعلام داشته و میدارند که نمونه کوچکی از آن را میتوان «در راهپیمایی دهها میلیونی 22 بهمن ماه امسال ملاحضه کرد اما آیا در طول تارخ هیچگاه مردم در مقابل خدا قرار نگرفتهاند؟ آیا این تقابل- به تعبیر حضرتعالی- حق مسلم مردم بود یا گناه آشکار آنان؟ آیا رجوع مردم به حاکم شرعی و الهیشان حق آنان است یا تکلیفشان؟ و آیا این خواست و اراده مردم بود که ماندنی شد یا نام و یاد علی(ع)؟ البته باز هم بر این نکته تأکید میکنم که مقبولیت مردمی پشتوانهای است که هیچ حکومتی بدون آن – عقلاً و عملاً – تشکیل نخواهد یافت.
نقد یک خاطره
جناب آقای مدیر مسئول! حضرتعالی در بخش دیگری از پاسخ خویش که البته باز هم هیچ ارتباطی با نقد اینجانب ندارد، خاطره ای را از حضرت امام خمینی (ره) از زبان آیت الله موسوی اردبیلی نقل کردهاید مبنی بر اینکه:
«در یک جلسهای راجع به گروهی صحبت شد... خود بنده [آیت الله اردبیلی] به ایشان [امام خمینی] عرض کردم آنها شما را قبول ندارند.- بدون کوچکترین تأثر - ایشان فرمودند: قبول نداشته باشند من که جزو اصول دین نیستم که اگر قبول نکنند بگوییم ایمانش ناقص است...»(9)
هر چند که مطلب فوق هیچ ارتباطی با نقد اینجانب ندارد لکن از آنجا که ممکن است این شبهه که ولیفقیه [ولایت فقیه] جزو اصول دین نبوده و یا قبول و عدم قبول آن هیچ تأثیری در ایمان افراد ندارد را در ذهن ایجاد کند ناچار به ارایه توضیحاتی در این رابطه میباشم، حضرت امام خمینی(ره) در رابطه با مسأله ولایت فقیه سخنان واضح و جامعی دارند که به جهت رعایت اختصار به مواردی از آن اشاره میکنم.
1- «حکومت [ولایت فقیه] که شعبهای از ولایت مطلقه رسول الله است یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است.»(10)
2- «[نگویید] با ولایت فقیه اسلام تباه میشود، این [سخن] معنایش تکذیب اسلام است. شما «من حیث لایشعر »(11) این حرف را میزنید!»(12)
3- «قضیه ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد، ولایت فقیه یک چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است، همان ولایت رسول الله است. اینها از ولایت رسول الله هم میترسند!»(13)
4- «به حرف آنهایی که بر خلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب میکنند و میخواهند ولایت فقیه را قبول نکنند گوش ندهید. اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است...»(14)
با توجه به همین چند عبارتی که از حضرت امام خمینی(ره) نقل شد، ایشان ولایت فقیه را شعبهای از ولایت مطلقه رسول الله و مقدم بر تمام احکام فرعیه، چون نماز و روزه و حج و غیره دانسته و تکذیب آنرا تکذیب ائمه و اسلام و عدم وجود ولایت فقیه را مساوی با وجود طاغوت میدانند. حال چگونه ممکن است که قبول یا عدم قبول مسألهای با این خصوصیات، مساوی باشد و لذا اولاً: حضرت امام خمینی(ره) در وصیت نامه سیاسی الهی خویش فرموده اند که:
«آنچه به من نسبت داده شده یا میشود مورد تصدیق نیست مگر آنکه صدای من، یا خط و امضای من باشد یا تصدیق کارشناسان، یا در سیمای جمهوری اسلامیچیزی گفته باشم.»(15)
ثانیاً: به فرض قبول انتساب این سخنان به حضرت امام خمینی – که البته احتمال آن نیز زیاد میباشد- عرض میشود که منظور حضرت امام از اینکه «قبول نداشته باشند، من که جزو اصول دین نیستم» شخصیت حقیقی ایشان است نه شخصیت حقوقیشان چرا که سید روح الله خمینی(ره) به عنوان یک شخص نه از اصول دین و نه از فروع آن است اما امامخمینی از جنبه حقوقی، ولیفقیه زمان بوده است و «ولایت فقیه نیز از شئون ولایت و امامت و از اصول مذهب است و احکام راجع به ولایت (نیز) مثل سایر احکام فقهی از ادله شرعی استنباط میشود.»(16) و لذا احکام آن نیز جزو فروع دین است.
رضا صنعتی
6- جوابیه مدیر مسئول طلوع به قسمت دوم پاسخ من
این پاسخ نیز در شماره 317 مورخ 21/1/1381 با عنوان «پاسخی کوتاه به برداشت های غلط فوق» منتشر شد.
1- نه فقط حکومت بر مردم بلکه حاکمیت بر همه چیز از آن خداوند تبارک و تعالی است و جانشین و خلیفه خدا بر روی زمین، مردم و در رأس آن معصومین(ع) میباشند. شما جایگاه معصوم و غیر معصوم و مردم همه را با هم قاطی میکنید. بعد میگویید «آیا حق مردم بود که در مقابل امام علی(ع) بایستند؟» این کلام بسیار ابتدایی و بدیهی است (حداقل برای ما شیعیان در این امر جای چون و چرا نیست). تقابل مردم با یکدیگر و تقابل مردم با امام معصوم با هم فرق دارد. مردم حقشان است که با هم نظر متفاوت و حتی متضاد داشته باشند ولی در مقابل معصوم(ع) تکلیفشان اطاعت است.
البته مردم صدر اسلام نیز که بهامام علی(ع) پشت کردند. به خدا اعتقاد داشتند و به زعم خودشان مقابل خدا نایستادند ولی به اعتقاد ما، خلاف امر خدا و پیامبر(ص) حرکت کردند. نباید فراموش کنیم که اهل تسنّن امروز هم همان، اعتقاد گذشته را دارند. ولی مراجع ما آنها را مسلمان میدانند نه کافر!
مردم ذاتاً و فطرتاً خداجو و خداخواه هستند ولی بر حسب طبیعت ثانوی و ذهنیات بعدی که پیدا میکنند و غلبه منافع و لذایذ دنیوی و عدم تعلیم و تربیت صحیح مشکل پیدا میکنند و البته این مبحثی کلامی، فلسفی و تاریخی است و بسط و شرح آن جای دیگری دارد.
2- خاطره آیت الله العظمیموسوی اردبیلی از حضرت امام مربوط به بحث ولایت فقیه و اثبات حقانیت مقام ولایت نیست بلکه ایشان به ذکر «توجه حضرت امام به مردم» سخن گفتهاند و ربطی به بحث ولایت فقیه ندارد.
در پایان برادرانه تذکر میدهم، بدترین ظلم به ولایت فقیه این است که هرجا کم آوردیم، برای نجات خود از میدان بحث، زود در پشت سنگر ولایت قرار بگیریم و خود را عاشق سینه چاک ولایت دانسته، دیگران را همه مخالف ولایت بدانیم. از این بدتر نمیشود عمل کرد. چرا هر موضوعی «حتی فرار شاه و طاغوتی بودن شاه را» به بحث ولایت اتصال دهیم و آسمان را به زمین بدوزیم سپس نتیجه گیریهای عجیب و غریب کنیم. به نحوی که مردم را از دین و ولایت و... فراری داده و به جای جذب، به دفع مؤمنین و عموم مردم مبادرت ورزیم. خداوند ما را از افراط و تفریط به مسیر اعتدال هدایت فرماید.
اینکه گفتهاید هرگونه نقل قولی از امام باید با دستخط ایشان باشد این امر نه در محدوده وظیفه ماست و نه شما. بلکه مؤسسه تنظیم و تدوین آثار اما این مسئولیت را به عهده دارد.
خاطرات آیتالله العظمی موسوی اردبیلی و سایر یاران و شاگرادان حضرت امام و از جمله خاطره فوق در کتاب «پا به پای آفتاب» آمده است. ایشان مرجع تقلید است و نسبت دروغ با ساحت مراجع سازگار نیست، اگر ما ذهنیت خود را در واقعیات و حقایق دخالت ندهیم، تشخیص حقیقت خیلی راحت خواهد بود وگرنه همیشه گرفتار توهمات ذهنی خود خواهیم بود.
7- جوابیهای که سانسور شد.
پس از انتشار دو جوابیه مدیر مسئول به پاسخهای من، اینجانب ذر متنی به هر دو جوابیه ایشان پاسخ داده و برای آن هفتهنامه فرستادم اما متأسفانه علیرغم تصریح قانون مطبوعات بر لزوم انتشار این جوابیه مدیر مسئول طلوع حاضر به انتشار آن نشد. اینک متن کامل این جوابیه را در پیش رو دارید.
مدیر مسوول هفته نامه طلوع
شیخ الرییس بوعلی سینا جمله زیبایی دارد و آن اینکه: «اگر برای یک اشتباه هزار دلیل آوردی آنگاه هزار و یک اشتباه مرتکب شدهای» اگر لااقل به این سفارش کوتاه عمل میشد این بحث واضح و آشکار تا بدین حد به درازا نمیکشید لذا علیرغم میل باطنی خود و نه به عنوان پاسخی برای شما بلکه برای تنویر افکار خوانندگان فهیم مطالبی را بیان میدارم.
1- متأسفانه حضرتعالی باز هم بر آن اشتباه خود یعنی تقلیل دادن معنای اصطلاحی طاغوت به معنای لغوی آن اصرار داشتهاید آنچه شما از فرهنگ لغت «منجدالطلاب» نوشتهی محمد بندرریگی، تفسیر المیزان علامه طباطبایی و کتاب پرتوی از قرآن مرحوم طالقانی در رابطه با کلمهی طاغوت آوردهاید همگی بیانگر معنای لغوی این کلمه است و البته طبق معنای لغوی «طاغوت یعنی طغیان و تجاوز از حد»(17) و قطعاً طبق «معنای وسیع و لغوی، هر خودخواه و سرکش بر اندیشه و آزادی و حق خلق خدا»(18) نیز طاغوت محسوب میشود اما اینکه به چه نوع حکومتی طاغوتی و به چه نوع حاکمی طاغوت میگویند بحث لغوی نیست بلکه بحثی اصطلاحی است و پاسخ آن را نمیتوان و نمیبایست درمحدودهی لغوی آن جستجو کرد.
2- یک نمونهی دیگر از تقلیل دادن معنای اصطلاحی به معنای لغوی در نوشتار حضرتعالی برداشت غلط شما از اصطلاح علمی «محل نزاع» است. متأسفانه حضرتعالی این اصطلاح علمی را معنای لغوی کرده و از آن به محل جنگ تعبیر کردهاید آنگاه اشکال گرفتهاید که: «جنگ و نزاعی در کار نیست نا فرار و قراری لازم آید، بحثی است دوستانه که نشریات با این بحثها شکوفا میشود و بهار میدهد.»(19) اما عجیبتر آنکه خودتان در شماره بعد [شماره317] این بحث به اصطلاح دوستانه را به یک جنگ تشبیه نمودهاید که دارای میدان و سنگری است و خطاب به بنده آوردهاید که «بدترین ظلم به ولایت فقیه این است که هرجا کم آوردیم برای نجات خود از میدان بحث زود در پشت سنگر [!] ولایت قرار بگیریم و... »(20)
جناب آقای سردبیر! امروز بر هیچ دانش آموز دبیرستانی پوشیده نیست که اصطلاح محل نزاع به معنای «محل اختلاف نظر در بحث» است و هیچ ارتباطی با جنگ و جهاد و سنگر و جبهه ندارد!!!
3- حضرتعالی در مقابل این کلام حضرت امام خمینی(ره) که میفرمایند:
«یا خداست یا طاغوت، اگر به امر خدا نباشد [مثلاً اگر] رییس جمهور با نصب فقیه نباشد غیر مشروع است، وقتی غیر مشروع شده طاغوت است، اطاعت او اطاعت طاغوت است، طاغوت وقتی از بین میرود که به امر خدای تبارک و تعالی یک کسی نصب بشود.»(21)
آوردهاید که:
«حکومتی که به حق و عدل رفتار کند و به خواستههای مشروع مردم توجه کند طاغوت نیست!»(22)
این عبارت حضرتعالی لزوم نصب و مشروعیت الهی را انکار میکند هرچند که اساساً - جدای از مباحث علمیو تئوری - نمیتوان در عالم واقع مثالی برای حکومت ایدهآل شما ذکر کرد، چراکه شخص عادل در صورتی که از مشروعیت و نصب الهی برخوردار نباشد خود حکومت را نخواهد پذیرفت و به فرض پذیرش، عدالت او منتفی خواهد بود.
4- شما از بنده انتقاد کردهاید که: «چرا هر موضوعی حتی فرار شاه و طاغوتی بودن شاه را به بحث ولایت فقیه اتصال دهیم و آسمان را به زمین بدوزیم سپس نتیجه گیری عجیب و غریب کنیم.»(23)
اتفاقاً همین سئوال را بنده از جنابعالی میپرسم که؛ «چرا از هر موضوعی حتی فرار شاه و طاغوتی بودن او برای تضعیف اصل مشروعیت الهی استفاده میکنید؟!» چرا وقتی از شما سئوال شد که: «چرا عدهای امروز از اصل پذیرفته شده مقبولیت مردمی به عنوان عاملی جهت تضعیف اصل مشروعیت الهی استفاده میکنند و آیا اینان گمان کردهاند که خدا و مردم در مقابل یکدیگر ایستادهاند؟!»(24) نه تنها این پرسش را بیربط به موضوع سرمقالهی خود ندانستید بلکه در پاسخ آن نگاشتید که:
«نگران نباشید مردم در مقابل خدا قرار نخواهند گرفت بلکه اگر تقابل باشد بین مردم و بعضی از افراد میباشد که این امری طبیعی است و حق مسلم انسانهاست ... اگر مردم به قانون اساسی که قسمتی از آن ولایت فقیه است رأی نمیدادند نظر خبرگان و کل قانون اساسی از طرف ملت تأیید نمیشد... اگر مردم در یک دوره به کاندیداهای خبرگان رأی ندادند مجلس خبرگانی وجود نخواهد داشت. بیجهت خود را اذیت نکنیم که با حذف قدرت رأی و خواست مردم هیچ چیز به شکل فعلی باقی نمیماند.»(25)
با این حساب آیا این شما بودید که آسمان را به زمین دوخته و از فرار شاه برای تضعیف اصل مشروعیت و انتصاب الهی استفاده کرده و خارج از موضوع سخن راندید یا اینجانب؟!
5- شما در پاسخ خویش لزوم رجوع مردم به امام علی(ع) و سایر معصومین(علیهم السلام) را پذیرفتهاید و با این حساب قبول کردهاید که حکومت حق مردم نیست بلکه حق خداست و مردم فقط به آن عینیت میبخشند اما برای آنکه مشروعیت الهی ولی فقیه را منکر شوید از سه تعبیر «معصوم»، «غیر معصوم» و «مردم» استفاده کرده و آنگاه تعبیر خود را تقلیل داده و انسانها را در رابطه با لزوم یا عدم لزوم اطاعت تنها به دو دستهی «مردم» و «معصوم» تقسیم کرده و خطاب به اینجانب آوردهاید:
«شما جایگاه معصوم و غیر معصوم و مردم همه را با هم قاطی میکنید... تقابل مردم با یکدیگر و تقابل مردم با امام معصوم با هم فرق دارد. مردم حقشان است که با هم نظر متفاوت و حتی متضاد داشته باشند ولی در مقابل معصوم تکلیفشان اطاعت است.»(26)
با این عبارات، مشخص میشود که شما نصب و مشروعیت الهی را تنها مختص ائمهی معصومین «علیهم السلام» میدانید و برای ولایت فقیه یا به تعبیر حضرتعالی «غیر معصوم» مشروعیت الهی قائل نیستید و اتفاقاً اختلاف بنده و شما در همینجاست. فراموش نکنید که امام خمینی (ره) فرمودند:
«مخالفت با ولایت فقیه مخالفت با ائمه معصومین(علیهم السلام) است و اختلاف مراتب معنوی باعث کاهش یا افزایش اختیارات حکومتش نمیشود.»(27)
6- حضرتعالی باز هم- با روش خاص خودتان- از پاسخ گفتن به سؤال بنده طفره رفتهاید! پر واضح است که «حکومت پادشاهی موروثی است و نه ایجادش و نه ادامهاش هیچکدام متکی به آرای مردم نیست»(28) اما سؤال بنده یک سؤال فرضی بود و حتی اگر تحقق این فرض هم محال باشد باز هم از نظر منطقی «فرض محال، محال نیست» و نمیتوان به بهانهی محال بودنِ فرض، از پاسخ گفتن به آن فرار کرد.
7- در هیچ جای نقد اینجانب هیچگونه نسبت دروغی به هیچ کس از جمله آقای اردبیلی داده نشده است اگر بنده در رابطه با خاطرهی ایشان تأمل کردهام اما در همانجا آوردهام که «احتمال انتصاب این سخنان [خاطره آیت الله اردبیلی] به حضرت امام خمینی (ره) زیاد است و اگر هم از کلمهی احتمال استفاده کردهام نه به عنوان نسبت دروغ بلکه به جهت احتمال سوء برداشت و یا خطای در کیفیت نقل و در جهت عمل به وصیت امام در موارد معارض با صریح سخنان ایشان بوده است.
رضا صنعتی
25/1/81
پینوشت:
1- صحیفه نور ج 9 ص250
2- بر همین اساس است که هم امام خمینی و هم مقام معظم رهبری در احکام ریاست جمهوری تمامیمنتخبین مردم از لفظ انتصاب استفاده کردهاند. به عنوان مثال امام خمینی(ره) در حکم ریاست جمهوری شهید رجایی مینویسند:
«ملت شریف و متعهد ایران.. با اکثریت قاطع افزون از دوره سابق جناب آقای محمد علی رجایی (ایده الله تعالی) را به ریاست جمهوری کشور اسلامیایران برگزیده و چون مشروعیت آن باید با نصب فقیه ولی امر باشد انیجانب رأی ملت را تنفیذ و ایشان را به سمت ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب نمودم.» (صحیفه نور ج 15 ص76)
3- صحیفه نور: ج9 ص250
4- محمد مهدی جعفری زاده، هفته نامه طلوع، شماره 304
5- هفتهنامه طلوع، 8/12/80 ، شماره 312
6- همان
7- هفته نامه طلوع: شماره 312 ، 8/12/80
8- امام خمینی، وصیت نامه سیاسی الهی
9- هفتهنامه طلوع: شاره 312، اطلاعات 21/11/80، ص3
-10صحیفه نور: جلد 20، ص170
11- از روی نفهمی
12- صحیفه نور: جلد 9، ص170
13- صحیفه نور: جلد 10، ص26
14- صحیفه نور: جلد 9، ص250
15- نگرشی موضوعی به وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی: ص58
16- مقام معظم رهبری، اجویة الاستفتائات، جلد اول
17- ترجمه تفسیر المیزان: ج 2، ص415.
18- آیت الله طالقانی، پرتوی از قرآن، ص207
19- هفتهنامه طلوع: شماره 316 ، 17/1/1381
20- همان: شماره 317
21- صحیفه نور: ج 9، ص250
22- هفتهنامه طلوع: شماره 317- 21/1/1381
23- همان
24- همان: شماره 312- 8/12/1380
25- همان
26- همان: شماره 317-21/1/1381
27- امام خمینی، کتاب حکومت اسلامی(ولایت فقیه)
28- هفتهنامه طلوع: شماره 316-17/1/1381