برای دریافت نسخه PDF این مقاله در روزنامۀ جمهوری اسلامی کلیک کنید
ابراهیم مکی نمایشنامۀ کوتاهی دارد به نام «هتل نیمکت». ماجرا از این قرار است که بین دو نفر برای خوابیدن روی نیمکت یک پارک اختلاف می شود و هر یک آن را حق خود می داند. در نهایت اما با هم توافق می کنند تا هر کدام به اندازه مشخصی از آن نیمکت فاصله گرفته، با هم به سوی آن بدوند و هرکه زودتر رسید نیمکت سهم او باشد. اما زمانی که آن دو برای خیز برداشتن و آغاز این رقابت به عقب می روند، نفر سومی از راه می رسد و به راحتی بر روی نیمکت می خوابد.
این حکایت وضعیتی است که اگر دیر بجنبیم در انتظار کشور ماست. دعواها و رقابتهای سیاسی دو جناح در کشور ما هر روز، صورت زشت تری به خود می گیرد و مردم صبرشان از این دعواهای بی حاصل لبریز شده است. به نظر من فرصت زیادی برای ترمیم اعتمادهای از بین رفته نداریم.
بسیاری از «آرمانهای زیبای انقلاب» در این دعواها یا فراموش می شود یا مورد استفادۀ ابزاری قرار می گیرد: وحدت، برادری، کار برای خدا، آزادی، عدالت، حاکمیت ارزش های اسلامی، مبارزه با فساد و تبعیض، ولی نعمت بودن مردم، مبارزه با استبداد داخلی و استکبار جهانی، پاسداشت خون شهدا و...
دوباره صدای انتخابات به گوش می رسد. طبیعتاً بسیاری با اهداف و انگیزه های مختلف نامزد می شوند. اما سخن من با آنهایی است که همچنان دل در گرو انقلاب و ارزش هایش دارند. چپ و راست شان هم برایم فرقی ندارد. این کشور نیازمند یوم الله دیگری است! برویم در میان نخبگانمان بگردیم. ببینیم در زندگی چه کسانی خدا پررنگ تر است؟ چه کسانی در این چهل سال دنبال زرق و برق قدرت، پول، پست و مقام ندویده اند؟ چه کسانی آلودۀ دنیا نشده اند؟ چه کسانی واقعاً دل در گرو آرمانهای انقلاب دارند؟ چه کسانی با درد ها و رنج های مردم همراه بوده اند و مردمی زیسته اند؟ چه کسانی از عرضه و شجاعت کافی برای حاکم کردن آرمانهای انقلاب برخوردارند؟ چه کسانی می خواهند واقعاً پاسدار خون شهدا و رنج ها و ملالت های مجاهدان انقلاب باشند؟
اینطور آدم ها را بیابیم. خیلی از آنها در مقابل چشمان ما هستند اما چون ادعایی ندارند، دیده نمی شوند. چون دنبال پست و مقام نیستند، نادیده انگاشته می شوند. ما گاهی حاضریم زیر عَلَم فلان آقایی که برای مردم شهر و دیارمان غریبه است سینه بزنیم اما از کسانی که در میان خودمان زیسته اند و با دردهایمان آشنایند، غافلیم. بیایید بازی چپ و راست، اصلاح طلب و اصولگرا را پایان دهیم. نمی گویم به افراد منتسب به این جناح و آن جناح رأی ندهیم. نه! هرگز! منظورم آن است که گرایش آنها برایمان اولویت نباشد. سلامت شان، دردمندی شان، توانمندی شان، پایندی شان به آرمانهای انقلاب برایمان حرف اول و آخر را بزند. آنها را بیابیم. التماسشان کنیم تا برای دفاع از آرمانهایشان وارد میدان شوند.
و در کنار همۀ این حرفها، از آنها که وظیفه شان تایید و رد صلاحیت این و آن است عاجزانه بخواهیم که به انقلاب و آرمانهایش رحم کنند و از جایگاه خویش برای هرچه تنگ تر کردن دایرۀ انتخاب مردم بهره نبرند که فردا دیر است.