روزنامه عصر مردم در تاریخ 22 اردیبهشت ماه در مقاله ای که به مناسبت فوت حسن حاتمی به قلم جناب محمدرضا آل ابراهیم نگاشته شده، آورده است: «[حسن حاتمی]... کتاب معروفی دارد به نام «سرود مردی که به خلیج پیوست». این کتاب در سال 1351 چاپ شده بود و ما دست به دست می کردیم. شنیده بودیم که مأموران ساواک دوره ی ستمشاهی او را دستگیر می کنند و در پی شکنجه های مداوم، یکی از چشمانش را از دست می دهد. بازتاب آن در شعری آمده بود به نام «مرثیه ای از پیش ساخته» که به جلال آل احمد تقدیم کرده بود. بندی از آن شعر چنین است:

 

من از تنهایی می لرزم / من از تنهایی می لرزم / روزهای تبعید / خورشید را / از یاد برده است

 

***

در اراضی مجروح / بوته ها می پوسند

 

***

اینک / کرکس های ستم / چشمانم را غارت کرده اند...»

 

همین مقاله را هفته نامه بیشاپور نیز ـ بدون ذکر نام منبع اصلی ـ در تاریخ 27 اردیبهشت ماه بازنشر داده است.

برای بنده که مشغول پژوهش در تاریخ انقلاب اسلامی در کازرونم شنیدن این ادعا مهم و البته عجیب بود.

 

مهم بود چون معرفی نمونه های عینی از افرادی که در اثر شکنجه های ساواک آسیب های جسمی قابل توجه (در حد نقص عضو) دیده اند، ارزش تاریخی دارد. اما عجیب بود چون مرحوم حاتمی در مصاحبه ای که در سال 1388 با وی داشتم تصریح کرده بود که دوران زندان خود را از آذر ماه 1352 آغاز کرده است. لذا برای روشن شدن مسأله با جناب آل ابراهیم تماس گرفتم. اهل استهبان، از بازنشتگان آموزش و پرورش و انسان خوش برخوردی بود. پس از معرفی و احوال پرسی گفتم مقاله شما را مطالعه کرده، پرسشی دارم. استقبال کرد.

 

از منبع آن شعر پرسیدم. گفتند: در کتاب «سرود مردی که به خلیج پیوست» آمده است؛ گفتم: می دانید که این کتاب در سال 1351 منتشر شده و زندان ایشان در سال 1352 بوده است؟! تعجب کرد و گفت: من ماجرای شکنجه و از دست دادن یکی از چشمانش را از دیگران شنیده بودم اما درباره اش تحقیقی نکرده بودم؛ وقتی خبر فوت او را شنیدم آن متن را نوشتم.

 

پس از آن به کتاب «سرود مردی که به خلیج پیوست و تصویرهای پیوسته در ویتنام» مراجعه کردم. معلوم شد حسن حاتمی شعر مذکور را در مهر ماه 1347 یعنی سال ها پیش از زندان و انتشار کتابش و در زمان حیات جلال آل احمد سروده است.

چشم، شکنجه، دروغ!
سه صفحه آخر شعر در چاپ اول کتاب

 

نکته جالب دیگر آن که این قسمت از شعر جناب حاتمی «من از تنهایی می لرزم / من از تنهایی می لرزم / روزهای تبعید / خورشید را / از یاد برده است» در چاپ اول کتاب ایشان (در سال 1351) وجود ندارد. ظاهراً جناب آل ابراهیم به چاپ دوم این کتاب که هشت سال پس از پیروزی انقلاب (در سال 1365) منتشر شده، استناد کرده اند. در چاپ دوم کتاب قطعات متعددی به برخی اشعار اضافه شده که پیش از آن یا ارائه نشده و یا از سوی رژیم سانسور شده است.

چشم، شکنجه، دروغ!
سه صفحه آخر شعر در چاپ دوم کتاب

 

به هر حال مهم ترین اشکالی که بر جناب آل ابراهیم وارد است آنکه چرا چنین ادعای مهمی را به صرف شنیدن از دیگران مطرح می کنند؟! اما اشکال بزرگتر به هفته نامه بیشاپور برمی گردد. اگر جناب آل ابراهیم چنین ادعایی را مطرح می کند شاید از آن روست که به اذعان خودشان در طول حیات جناب حاتمی تنها دو مرتبه با وی همنشین شده است اما گردانندگان بیشاپور هم در کازرون زیسته اند، هم سال ها با وی محشور بوده اند و هم قبل از انتشار چنین ادعایی می توانستند از اقوام و آشنایان جناب حاتمی درباره وضعیت چشم وی تحقیق کنند.

 

اینجانب پس از انتشار مقاله مذکور از برخی افراد مطلع از جمله برخی اقوام مطلع و برخی افراد مسن آشنا با وی درباره مشکل یکی از چشمان او پرسیدم؛ آنها بر این مسأله تأکید کردند که این عیب از کودکی با وی همراه بوده است.

چشم، شکنجه، دروغ!

 

متأسفانه چند سال پیش از این نیز شاهد آن بودیم که کور مادرزادی از اهالی کازرون ـ که اتفاقاً او نیز از سابقه کتابفروشی در این شهر برخوردار بود ـ در یکی از شبکه های پربیننده رسانه ملی مدعی شد که هر دو چشم خود را زیر شکنجه های ساواک از دست داده است! این ادعا حیرت مردم و انقلابیون کازرون را به دنبال داشت و زمینه جلوگیری از سوءاستفاده های بعدی او را فراهم آورد.

 

اما این بی دقتی ها، تاریخ سازی ها و «مرثیه های خودساخته» نتیجه ای جز کمک به سلطنت طلبان در موجه جلوه دادن ادعای دروغین  آنها در انکار شکنجه های وحشیانه ی ساواک نخواهد داشت.

 

امید آنکه از این پس دقت بیشتری به کار بندیم.

 

-------------------------------------------------------------------------

انتشار در روزنامه عصر مردم +