مرحوم محسن پزشکیان فرزند آقابزرگ، در تاریخ 6 بهمن 1326 در کازرون متولد شد. وی شاعر، هنرمند[2] و پژوهشگر عرصهی مردم شناسی بود. او تحصیلات ابتدایی را در سال 1333 در دبستان ابنسینای کازرون آغاز کرده و در تهران به صورت متفرقه ادامه داد.
محسن تحصیلات دبیرستانی خود را در شهرهای کازرون و بوشهر ابتدا در رشتهی ریاضی و سپس در رشتهی ادبیات پیگرفت.[3] در سال 1349 به عنوان دانشجوی رشتهی ادبیات فارسی وارد دانشگاه تهران شد و مدرک لیسانس خود را در سال 1354 اخذ کرد.
وی در سال 1350 ازدواج کرده و از همان سال تا 1354 با گروه «ایران زمین» رادیو و تلویزیون ملی ایران همکاری کرده و طی همین سالها به گردآوری «قصههای مردم کازرون»، «قصههای کمارج و ممسنی» و «سنتها و ضرب المثلهای کازرونی» پرداخت.
پزشکیان از سال 1351 به فعالیتهای سیاسی روی آورد. وی زندگی مشترک خود با همسرش را فروردین ماه 1353 آغاز نمود و در اردیبهشت ماه همان سال به علت بازی در یک نمایشنامهی سیاسی که در آمفی تئاتر دانشگاه تهران اجرا شد، به دست ساواک بازداشت و راهی زندان اوین و قزل حصار گردید. زندان وی تا آذر ماه 1353 ادامه یافت. [4]
چند روز پس از آزادی وی از زندان نخستین فرزند او به نام «نازنین» متولد شد. محسن در سال 1355 در قالب سپاه دین و دانش به خدمت سربازی رفت و در اداره اوقاف کازرون مأمور به خدمت شد و در تیر ماه 1356 به استخدام آموزش و پرورش درآمد.
مرحوم پزشکیان در طول حیات خود اشعار بسیاری سرود که مجموعهای این اشعار در سال 1390 یعنی 32 سال پس از مرگش با عنوان «شش دفتر» توسط فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشر شد.
برخلاف چهرهای که برخی افراد از محسن ترسیم میکنند؛ او از جهت نمود بیرونی انسانی آرام و بیهیاهو بود اما درونی خروشان و انقلابی داشت. در مجموعه اشعار او روح انقلابی و تعهد دینی و ملی موج میزند.
در مراسم رونمایی از کتاب اشعار او که در تهران برگزار شد؛ برخی از صاحب نظران ادبیات انقلاب اسلامی؛ محسن پزشکیان را از پیشگامان این عرصه ارزیابی کردند.
از جمله اشعار انقلابی وی میتوان به مواردی چون «از قبیلهی مردم»[5]، «شط فریاد»[6]، «در مقدم امام»[7]، «سرود آزادی»[8]، «شهادت»[9] و... اشاره کرد.
محسن همچنین شعر زیبایی با لهجهی کازرونی خطاب به عکس شاه سروده است.[10] او برخی از اشعار انقلابی خود از جمله «چراغان[11]»، «جنونم»[12]، «باران»[13] و «لالایی»[14] را نیز در زندان سروده است.
برخی از شعارهای مردم کازرون که به صورت شعر در تظاهرات و راهپیماییهای ایام مبارزات انقلابی به مناسبت حوادث روز فریاد میشد؛ توسط محسن پزشکیان سروده شده بود. متأسفانه این اشعار در مجموعه آثار پزشکیان باقی نمانده است. علاوه بر اینها شعر پرشور «لالهزار شهیدان»[15] از سرودههای پزشکیان در اوج مبارزات انقلابی توسط برخی از مبارزین در مسیر راهپیمایی خوانده شد.
این شعر با ابیات زیر آغاز میشود:
پرلاله و گل گشته زمین همچو بهاران از خون شهیدان
بیداد از این گونه که کردهست به دوران با خلق مسلمان
مردان خدا کشتهی تیرند به میدان یا مانده به زندان
پرلاله و گل گشته زمین همچو بهاران از خون شهیدان
بودند شهان مظهر طاغوت از آغاز هم مَفسَدهپرداز
یاران حق و عدل در این راه، سرانداز آنان به ستم باز
غافل زخدا در پیِ پُرکردن انبان ای ننگ بر ایشان!
پرلاله و گل گشته زمین همچو بهاران از خون شهیدان
...
پزشکیان همچنین پس از پیروزی انقلاب در پاسخ به فراخوان عمومی صورت گرفته؛ شعری به عنوان «سرود جمهوری اسلامی»[16] سروده، اجرا و به عنوان اولین سرود جمهوری اسلامی پیشنهاد کرد.
او در تاریخ 24 خرداد ماه 1358 در حالی که همراه با مردم کازرون برای دیدار با امام خمینی (ره) به قم سفر میکرد در جادهی اصفهان ـ قم در اثر تصادف عروجی خونین کرد. پدر و دختر خردسال وی نیز در این تصادف کشته شدند.
پزشکیان دو روز قبل از مرگش؛ در قسمتی از آخرین شعر خود با عنوان «شهادت» چنین سروده است:
«در گیرودار خویش و خدا بودم
که ناگهان
قرچقرچ خشک دندههایم را
در حال خرد شدن
در زیر اژدهای آهن
بر آسفالت قم شنیدم
و در زیر باران گرم و سرخ سرب
در اصفهان
تطهیر یافتم
مُشتی شدم درشت
در میان میلیونها مُشت
در اصفهان، در شیراز، در کازرون
و قطرهای شدم از اقیانوس پرتلاطم مردم...»[17]
«منصوره» دومین فرزند «محسن» در حالی در شهریور ماه 58 چشم به جهان گشود که پدرش برای دیدار با معبود خویش بار سفر بسته بود. او اکنون ازدواج کرده و پسر خود را «محسن» و دخترش را «نازنین» نامیده است.
[*]. در نگارش این زندگینامه از همکاری خانم ملیحه کشاورز همسر مرحوم پزشکیان بهرهمند شدم.
[2] نقاشی، خوشنویسی و تئاتر
[3] ابتدا در دبیرستانهای شاپور (شهید بستانپور فعلی) کازرون و سعادت بوشهر به تحصیل رشتهی ریاضی و سپس در دبیرستان داریوش کبیر بوشهر به تحصیل رشتهی ادبیات فارسی.
[4] . در سالشمار زندگانی او که در کتاب «شش دفتر» منتشر شده؛ تاریخ آزادیاش از زندان به اشتباه آذر 1352 ذکر شده است.
[5] . شش دفتر محسن پزشکیان، شعر شهادت، تهران:فرهنگستان زبان و ادب فارسی: کازرونیه، چاپ اول، 1390، دفتر سوم، ص 252-250، شهریور 1352
[6]. پیشین، دفتر پنجم، صص 442-441
[7] . پیشین، صص 458-455
[8] . پیشین، صص 462-461
[9] . پیشین، صص 467-463، 22 خرداد 1358
[10]. پیشین. غزل دوازدهم از دفتر ششم، صص 518-517
[11] . پیشین، دفتر چهارم، صص 286-285، تیر ماه 1353
[12] . پیشین، صص 288-287، مرداد ماه 1353
[13]. پیشین، صص 291-289، شهریور ماه 1353
[14] . پیشین، صص 294-292، مهر ماه 1353، محسن این شعر را خطاب به دختر خردسالش سروده شده است.
[15] . پیشین، دفتر پنجم، صص 454-451
[16] . پیشین، دفتر پنجم، صص 460-459
[17] . پیشین، صص 467-463، 22 خرداد 1358
---------------------------------------------
انتشار در کازرون نما